نفهمیدم چه شد؟
چگونه شد؟
سر از کجا درآوردی؟
دلت هوای چه کس را کرد،
که رفتی!
آسوده خاطر و بی دلیل
چشم بستی بر منِ عاشق و رفتی و ندیدی آواره شدنم در این کوچه پس کوچه های خاطره را.
ندیدی دلتنگیِ نفس گیرم را و رفتی!
آری رفتی،
با وجودِ عشقِ عمیق نشسته بر قلبم رفتی و خنجر زدی بر این دلِ دیوانه.
تو،
کی بودی
که اینگونه
بعد از رفتنت
آشفته خاطر به دنبالت میگردم؟؟
تو مگر دلم را نشکستی؟
تو مرگ قلبم را ویرانه نکردی؟
تو مگر پشت پا نزدی به منِ ساده؟
پس چرا باز هم هر شب،هنگامی که سر به بالین میگذرام اینگونه دلتنگت میشوم و سیلی اشک به راه میاندازم.
تو واقعا کیستی؟؟
تو کیستی که اینگونه جان و جهانم شدی و هم جانم و هم جهانم را ویران کردی!؟