اتفاقي كه افتاده به ظاهر سادست اما من خيلي بهم برخورده
خب چیشده
چی شده؟؟
از قبل تايپ كردم براتون ، تعداد انلاينا بيشتر بشه ميزارم
خب خب کنیم
یا کوکو
من يه دختر سال سوم راهنمايي قديم هستم (نهم(دوره اول متوسطه_سال آخر) چون خيلي خانوما اطلاع ندارن درمورد مقطع بندي تحصيلي جديد ميگم
امسال محله مون رو عوض كرديم (مستاجريم برامون دعا كنيد لطفا 🌹)
و مدرسه ي من عوض شد
و من از سه تا خواهرام دور افتادم
ميگم خواهر يعني خواهر ، نه مضخرف بازي هاي هم سن و سال من
جوري بوديم كه توصيف نداره ، عاشقانه همو دوست داشتيم ، ميدونين اخلاقامون خيلي شبيه هم بود ، پشت هم بوديم و مرز ميزاشتيم براي بقيه ،
من و ندا و اِبي (هرسه دختريم)
هفته ي قبل دوشنبه اعصابم خورد بود و خسته بودم ، نميدونم چي شد كه زبونم به گله و شكايت باز شد به ابي
گفتم : هي هماهنگ ميكنم يبار تو نيستي يبار اون
يبار من نيستم يبار شما هستين ، ميگم بريم اينجا ميگيد نه ميگم بريم اونجا ميگيد نه ، من ١ ماهو نيمه تورو نديدم اين چه وضعشه ؟
اينهمه من پيگيرتونم ، يروز خبري از من نباشه نميگيد حتي اين مرده يا نه ؟
يعني چي ؟ پاچيديم ، تكليف و مشخص كنيد و اين حرفا
گفتم اگه داريد فراموش ميكنيد منو خب عين ادم بگيد چرا داريد زجر كش ميكنيد ؟؟!؟
😑
خانوما ی تایپیک بود به اسم جلوگیری کدوم آخه . خانومی نامزد بودن ولی تو دوستی هم رابطه داشتن . کسی میدونه کدومو میگم
گفت شاید داستانمو بنویسم
لایکم کنید اگه کسی خبر داره
ادامشو بزارم يا علاقه به خوندن نداريد ؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
