2777
2789

هییچی

فخری از شازده خاس بره یکاری برا برادرش بکنه و...

اما شازده گفت صبر کن

اونم دلش طاقت نیاورد

خودش دست بکار شد رفت از عمارت بیرون و رفت پیش زنداداشص بعدم رفت پیش فتاح و خواست ک بیان شهادت بدن ک اسد بی گناهه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بچه ها شازده، اسد رو ميكشه؟

نقشه پسر عموشه؟

آدم های منفی به پیچ و خم جاده می اندیشند و آدم های مثبت به زیبایی های طول جاده… عاقبت هر دو ممکن است به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792