ببین اخه اونموضوع برای خیلی سال پیش این بچه الان ۱۳ سالشه
و بعدش دیگه بچه ای نداشتن
سال های اخر زندگیشونم همش گویا طلاق عاطفی بودن و جدا میخوابیدم... مشکلشونشدید شده بوده....
اوایل اشنایی و نامزدی حساس بودم یا وقتی اولین باز پیش خانوادش تونامزدی رقتیم شهرستان فکرم کمی درگیر بود
ولی وقتی توسفر و به مرور دیدم چقدرررر براش بی اهمیت شده و فقط الان از گذشته بچه شو دوست داره و منو زیاد اصلا دیگه به فکرم نمیرسه
شاید چون همسرم در حد پرستش منودوست داره و همش فکر ارامش و اسایش منه
وگرنه اصلا راضی به ازدواج نمیشدم
چونواقعیت اینه مرد باید قوی باشه تا این جور شرایط خوب باشه و واقعا عاشق باشه