نمیدونم سر اینک دیوونه شده مث روانیا همش بهم گیر میده بعدم اگ ی حرف بشه دوتا سریع دیوونه میشه منو ب طرز وحشتناکی کتک میزنه...هشت ماه عروسی تحمل کردم ولی اینبار دیگ صبرم تمام شد.جالب اینجاس ک خیلی هم همو دوست داریم.ولی من دیگ میخام طلاق بگیرم ازش
روزی ب رویاهات ک هنوز با من است حسادت خواهی کرد روزی که دیگر هیچ نشانی از من نخواهی داشت...
وای چفد بد دو راه داری یا ترک کنه دیگه سمت چیزی نره یا حدابشی
اونقدر معذرت میخام دروغگو و شلیته هست مگ زیر بار میره.اصلا نمیتونم بهش بگم.ینی من الان دو هفته هس ک اومدم ن اون خبری ازش شده ن من ب اون.فقط مامانش چن بار زنگم زده ک شوهرت همش نگرانته و گفته زنگش بزن ببین حالش خوبه.و اینک مامانش ب التماس ک بخاطره ما شکایت نکن زندگیت خراب نکن ما دلمون نمبخاد طلاق بگیری
روزی ب رویاهات ک هنوز با من است حسادت خواهی کرد روزی که دیگر هیچ نشانی از من نخواهی داشت...