سلام بچه ها ميخواستم يكم باهاتون درد و دل كنم، يه خلاصه بگم كه مامانم وقتي كوچيك بودم از بابام جدا شده و ازدواج كرده بابامم چن سال بعدش فوت شد و من پيش پدربزرگم زندگي كردم تا ١٦ سالگي ازدواج كردم و الان دوتا بچه دارم با شوهرم و مادرشوهرم خيلي مشكل داشتم خيلي اذيتم ميكردم( تو ي ساختمون بوديم) الان جاي ديگه هستيم با اونا قطع رابطه ايم و شوهرم خيلي خوب شده حالا مشكلم با مامانمه، اگه فيلم غنچه هاي زخمي رو ميبينين غصه من و مامانم مثل ساغر و بانو هستش🙁 نميدونم چرا دوسم نداره فقط بعضي وقتا زنگ ميزنه خودش يه حالي ميپرسه ديگه هيچي حالا اون خواهرام همش پيششن الانم يكيشون زايمان كرده رفته پيشش ولي واسه زايماناي من اصلان نيومد وقتي بچه هام بزرگ شدن ديدشون يا حتي يبار عمل داشتم تو بيمارستان هيچكي پيشم نبود زنگ زدم گفتم بيا پيشم كسي نيست گفتم ماشين نيست ك بيام و ديگه ي زنگي هم نزد همراهاي بقيه كارامو انجام ميدادن خيلي از اين كارا ميكنه نميتونمم رابطه مو باهاش كلا قطع كنم چون ديگه هيچكيو ندارم بنظرتون چيكار كنم؟؟؟ ببخشيد طولاني شد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ببین میتونم درک کنم چه حسی داری و کاملا هم بهت حق میدم اما حدس میزنم داستان اینه که مادرت از زندگی قبلیش کاملا دل کنده و زندگی جدیدش رو با جزییات و روابطی که توش هست پذیرفته و نمیخواد با دیدن شما بعصی چیزهایادش بیاداصلا میخواد فرص کنه اون روزها وجود نداشتن حتمال دلیل سردی و دوریش اینه به نظرم ببخشش و تمرکزتو از روش بردار البته فقط به خاطر خودت و بچه هات
ببخشید اینومیگم ولی براش به خاطره از روزهای سخت هستید.به اندازه به غریبه بهتون محبت میکنه. برای همین مجبورید روش حساب نکنید.فقط روی خودتان حساب بازکنید.