تابستون باشوهرم رفتیم مسافرت..شبی ک میخواستیم راه بیفتیم عروسی دعوت بودیم.اول رفتیم عروسی .
انننقد اونجا گفتن برامون ک نگو.
بچه دارا میگفتن وای خوشبحالتون الان بچه ندارین دوتایی زن و شوهری میرین سفر خوش میگذرونین.
توعقدیا و بقیه کلی گفتن. ک چقدشما باحالین و هرسال دوتایی دارین میرین سفر و اینچیزا
)حالا چیزخاصی ام نیس سفررفتن.نمیدونم چرا اونشب یه تعدادی گیرداده بودن و گندش کرده بودن)
چشتون روز بد نبینه.
اوووولین روزمسافرتمون شوهرم مریض شد..کلللا چپه شد
همش تو همون ویلایی ک اجاره کردیم بودیم. هیجّا نرفتیم.ینی اصلا مسافرتی نبود انگار. همش تو همون خونه پای تلوزیون با شوهرحال ندار...کارش ب سرم کشید