من پارسال اسمم از قرعه کشی دراومد رفتم کربلا یهویی شد همه چی،بعد تو فرودگاه بابام یهویی ازم عکس گرف گذاشت اینستا دایی همسرم که میشه همکار بابام داشته تو اینستا پستارو لایک میکرده رسیده به پست بابای من مادرشوهرمم اونجا بوده گفته این کیه و فلان خوششون اومده ازم منم تو کربلا بی خبر از همه چی😂زیر پوستی مسزنگیدن از بابام اطلاعات میگرفتن بابامم متوجه شده بود😄بعدش دیگه منتظر شدم تا من بیان ۴روز بعد رسدنم اومدن خاشتگاریم همون هفته هم بله برون شد😍
اول عکس خودتوبزار
چ حالب .همسر منم پسر عموی هم اتاقی دانشگام بود
ما تو دانشگاه خوردیم به هم جزوه های من ریخت زمین شوهرم خم شد جزوه ها رو جمع کرد سرشو اورد بالا که بده من مات و مبهوت موند...زیر لب گفت...عجب خانم دکتری خورد به پست میتونم اسمتونو بپرسم....البته من دانشجوی ارشد بودم ولی دیگه صبر نکرد دکتر بشم درجا عاشقم شد و خلاص
مال من یه اشتباه بود.گفتن نداره
من و همسرمم همکلاسی بودیم😊
خیلی باحال بود استارتر جون
همسر من خواهرزاده دوست مامانم بود قبلابرا یکی دیگه از خواهرزاده هاش اومده بود خواستگاری خواهرم که نشد بعدش برا این یکی اومدن برا من و
استارتر
ینی رفتی کربلا حاجت گرفتی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
