بخاطر کارش منو فرستاده خونه مادرم شهرستان، تازه دیروز برگشتم. امروزم رفته سرکار اومد شام خوردیم. بچم داره دندون در میاره بی تابی میکرد گفت آستامینوفن بده منم گفتم نمیدم. نمیشه که یک ماه بی تاب باشه و من یک ماه آستامینوفن بدم بهش. کلا شوهرم طاقت اینکه بچه گریه کنه یا درد بکشه رو نداره. سر همین دعوای وحشتناک کردیم و هر چی فحش که بود ب هم دادیم. منم چشمم رو بستم و هرچی تونستم بهش گفتم و چمدون جمع کردم برم بیرون. نذاشت، حمله کرد سمتم ولی خودشو کنترل کرد و ی مشت زد ب دیوار. الانم چمدونمو جمع کردم و بهش گفتم صبح میرم ولی نمیدم. اخه دوس ندارم خانوادم بفهمن. سرم درد میکنه و دستام میلرزه. ۲۰ روزه رفتم ، یک روز نمیتونه تحملمون کنه. کاش بچه نداشتم و میزدم بیرون
خب میگفتی چشم ولی نمی‌دادی
صبح یادتون میره زن وشوهر دعوا کنند.... باور کنند
اومدم نخونده بگم ،خفه ش کن !
یه مرد از روی زمین کمتر .
آخی بچه طفلی ببرینش دکتر خب
عزیزم خودتم حساسی منطقی بهش توضیح بده ک نمیشه داد یا بگو دادم تاثیر نداره اونکه همش نگات نمیکنه ک دعوا نداره الانم جایی نرو بچه بازی درنیار
ای بابا به نظرم نباید میرفتی ۲۰ روز
اینهمه دوری سردی میاره
وایییی چه بد
دیشب منم سر یموضوعی حس تورو داشتم.
بسپار ب زمان حل میشه.
عزيزم منم يه عدتي بدي دارم عصبي شدم خودمو كنترل نميكنم ولي سعي كن خودتو كنترل كني بينتون اختلاف نيفته
سعی کن جوری باهاش صحبت کنی که دعوا نشه، درکت میکنم ولی اینجوری خودت آرامش بیشتری داری
وا چرا واسه یه دعوا سریع چمدون جمع میکنی!!!
جای حرفی باقی نذاشتید.
دو تا آدم عاقل و بالغ این رفتارای بچگانه رو انجام نمیدند.
خب میگفتی میدم الان یا همین چند دقیقه پیش دادم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
