ساعت ده اومد جاروبرقی مو گرفت بردددد ک برددددد حالا دم ب دقیق میکشه . اگ جارو برقیم بسوزه چ کنم همیشه همینه میاد میبره دخترش ک مجرده هی میکشه جاروبرقی روشن میمونه اونا حرف میزنن با هم😑😑😑😑شوهرم خبر نداره بفهمه اول کله منو میکنه بعدم مامانشو تو این گرونی عجباااااا درضمن نمیذاره خودمم بکشم حس میکنم بدش میاد باز خودم میکشدیم میذاشتم هی خنک شه الان ی ساعت روشنه 😡😡😡😡😡😡😡😡توروخدا نگین خسیسه والا گرونیه ما هم اول راهیم الان سیمش جمع نمیشه چون خاهر شوهرم کشیییید از ته درمده دیگ نمیره تو واقعا بد ادم نه نتونه بگ😯😯😯😯😯😯😠😠😠😠😠😠😠😠😠
واسه حل گره های زندگیم یه صلوات میفرستین .اللهم صل علی محمد وآل محمد وقتی تو امضاتون میزنین صلوات من میفرستم براتون فقط حال ندارم اعلام کنم😄❤ من مطمئنم خونه ام سه تا اتاق داره با یه حیاط که توش حوض داره تابستونا میخوابیم داخلش😍و یه آشپزخونه ی بزرگ و خوشگل من تو اون خونه نفس میکشم وخوشحالم و بچه هام سالم وسلامت بزرگ میشن من مطمئنم خدایا کمکم کن 😍یا نُورُ یا بُرْهانُ، یا مُبینُ یا مُنیرُ، یا رَبِّ اکْفِنی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ❤️بسم الله الرحمن الرحیم اَلحَمدُللهِ الّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب اَلحَمدُلله الّذی جَعَلَنی مِن اُمَّهِ محمد صَلی الله عَلَیه وَ آله اَلحَمدلله ِ الّذی جعلً رِزقی فی یَدِه وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدی النّاس اَلحَمدللهِ الّذی سَتَرَ عُیوبی وَ عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.❤️ ماشاالله ولا حول و لا قوه الا بالله❤️
اونم پامیشه میره ب مامانش میگ چرا ب وسایلای من دست میزنی دعواااااا اونم فکر میکنه من دلم نمیاد بدم یه کاری میکته هم با هام لج شن اصلا خیلی رفتارای بدی داره بهم از دعوای بعدش میترسم😢😢😢😢😢
ب شوهرت حتما بگیا...ببرن خرابش کنن گردن نمیگیرن بعد شوهرت فک میکنه تو خراب کردی
سر سیمش شوهرم باهام دعوا کرد کلا شوهرم حساس تر از من سر وسایل😂😂😂😂بعد مادرشوهرم میشنید شوهرم سر چی غر میزنه ها یه نگفت بابا ما کردیم این خراب نکرد ک اومد بالا خونه ما نشست نصحیت ک اره قدرشو بدون و اینا داشتم اتیش میگرفتم😨😨😨😨😨😨😨😨
منو بگو از روز اول زندگی حتی تشت لباسشوییمو هم بردن، ابمیوه گیرمو که داغون کردن یه بار از پارچ مخلوط کنش استفاده نکردم شکستنش،جاروبرقیمو که دیگه نگو یه بار اومدم دیدم درش بسته نمیشه😢دسته های سماورمو شوختن یه چیزی هم بدهکار شدم،بخدا یه بار داشتم ظرفای مهمونیشونو میشستم من بدبخت بدشانس ازبس کار کرده بودم دستام جون نداشت دوتا بشقابشون شکست خواهر شوهرم یه قشقرقی راه انداخت که نگو و نپرس،جوری که اقای مهمون اومد گفت مگه چه ارزشی داشت که تو این دخترو اینطور سوزوندی،دست رو دلم نذارید که خونه