2777
2789
عنوان

بچم نزدبك بود خفه بشه😭😭

| مشاهده متن کامل بحث + 653 بازدید | 44 پست

اینجور مواقع باید خونسرد باشی پسر منم بارها براش پیش اومد دست کردم تو حلقش آوردم بیرون با جیغ و ترس مشکل حل نمیشه 

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

واى من جقد از اين لحظه ميترسم البته هيچوقت فكرمو درگيرش نميكنم خدا به هيچكس نشون نده😐

بادادزدن که درست نمیشه نبایدهول بشی من دست میکنم تودهنش هرچی باشه درش میارم😊

خدا کمک کرده .پسر منم یه ماه پیش نارنگی تو گلوش گیر کرد اونم دوتاش کبود کبود شد من دیگه گفتم دور از جونش تموم کرد فقط یه لحظه گفتم یا ابوالفضل به فریادم برس.بعد مامانم برش گردوند و کله پاش کرد و انگشتشو کرد تو گلوش درش آورد بعد دیدیم بازم نمیتونه نفس بکشه نگو یکی دیگه هم بوده که بازم همون کارو کرد اونم در اومد.خدا بهم رحم کرد

من اصن نميتونم مدريت كنم خودمو اينجور مواقع پسرمم همش چشمش به منه  من بترسم اونم داغون ميشه

من در میارم از گلوش ولی تو گلوی پسر من که نارنگی موند منو بابام هرکاری کردیم نتونستیم در بیاریم ولی مامانم تونست درش بیاره

بادادزدن که درست نمیشه نبایدهول بشی من دست میکنم تودهنش هرچی باشه درش میارم😊

آخه چجوری دستتون که به ته گلوش نمیرسه

اگر اون وسطا گیر کرده باشه چی؟

مگه نباید زد تو کمرش؟؟؟

من مامان یه جوجه پنبه ایه خوشمزه شدم   دوست عزیز من دارم یه بازی بزرگ با آینده ام میکنم،یه لحظه ته دلت بگو خدایا کمکش کن بخاطر جوجه پنبه ایش....

خونسرد باش و راه خارج کردن لقمه رو یاد بگیر

دست چپت رو حلقه کن دور  بچه طوریکه کف دستت زیر جناق سینه بچه قرار بگیره

یعنی کمر بچه رو بچسبون به شکم خودت و کف دستت رو فشار بده روی پرده دیافراگمش

بعد با دست دیگه پشت کمر بچه محکم چندبار ضربه بزن

اینجوری هرچی توی گلوش باشه خارج میشه


أللهم أغفر لي الذنوب التي تنزل البلا
خدا کمک کرده .پسر منم یه ماه پیش نارنگی تو گلوش گیر کرد اونم دوتاش کبود کبود شد من دیگه گفتم دور از ...

يا فاطمه زهرا 

الهي بگردم براش

من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه،تیرم به خطا میرود اما به هدر نه...
منم همينو از خدا خواستم ايشالا كسي نبينه از اين صحنه ها

پسر منم دقیقا همین صحنه براش پیش اومد با هندونه کبود شده بود نفسش بالا نمیومد،ای خدا زیاد براش پیش میاد بیچاره شوهرم از بس میترسه تپش قلب گرفته

بچتو بیمه حضرت ابوالفضل کن بسپار به دوتا دست اقا یه نذری داشته باش در حد توانت هر سال برای سلامتیش بده مثلا شیرکاکائو توی تاسوعا یا هرچی که دوست داری تا هر وقت عمری بود انجامش بده

I am nurse
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز