2777
2789
عنوان

من هیچوقت تا حالا حسود نبودم ولی...

| مشاهده متن کامل بحث + 836 بازدید | 48 پست

حالا اینو بگم که دلیل اصلی حسادتم چیه

شوهر. من آدم حساسیه یعنی اونطوری نیس که منو آزاد بذاره همه چی رو باید باهاش هماهنگ کنم

البته بد دل نیس و نمیگه هم نرو. ولی اون حس آزادی رو دیگه ندارم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بنظرم چون اختلاف سنیت با جاریت کمه در مقام مقایسه خودتو قرار دادی 

وگرنهحتما شما خوبی ها و ارزش هایی دارین ک اون نداره 

باید تمرین کنی حس مقایسه کردنو از خودت دور کنی فکرتو منحرف کنی

سنگ اگر کاسه ی زرین شکند  ‌‌    ارزش سنگ نیافزاید و زر کم نشود
حالا اینو بگم که دلیل اصلی حسادتم چیه شوهر. من آدم حساسیه یعنی اونطوری نیس که منو آزاد بذاره همه چی ...

کلا زن و شوهر همینه.

ما هم شکاک نیستیم ولی همه چیزو با اطلاع انجام میدیم

الهی همتون یک روز آرزوهاتون زندگی کنید.

همسرم دوست نداره سرکار برم و من بخاطر اون خونه نشین خودم

اما جارین به شدت آزاده

بچه هم ندارن فعلا کلا واسه خودش میچرخه

کارش طوریه که مدام مسافرت خارجی میره. بدون همسرش

بعد وقتایی هم که خونس خودش تو اولویه شما فکر کنید تا غروب سرکاره تازه 8 شب میره باشگاه تا ده

بنظرم چون اختلاف سنیت با جاریت کمه در مقام مقایسه خودتو قرار دادی  وگرنهحتما شما خوبی ها و ارز ...

خیلی سعی میکنم رو خودم. کار کنم هی میگم من از زندگی شخصی اون خبر ندارم باید فقط همسرم. برام مهم باشه

اما الان که همسرم نمیذاره سرکار برم با خودم میگم خوشبحال اون

آره فاصله مون کمه  اونم یکم راحته من حساس شدم ینی هرکاری بخواد میکنه کسی کاریش نداره

گلم این حسادت نیست حسادت یعنی دوست داشته باشی اون آزادی نداشته باشه ولی تو داشته باشی .منم حس مقایسه رو به خواهر شوهرم که خییییلی هم ماهه دارم .

حالابزارمن برات بگم 

من تک دخترم ازیک خانواده کاملامرفه هیچ وقت حسادت نداشتم همیشه تاحدی خواسته هام براورده بودن ک ب هیچ کس حسادت نکنم برعکس حسود داشتم ولی ازارم نمی دادن خودمم فقط ب دخترایی دلم می رفت ک مادر داشتن ودلم می خواست منم داشتم ولی نخواستم انهانداشته باشن جاریم دخترداداش مادرشوهرمه وتامن عروسی کردم ان هم ۱ماه نشده عقدکرد همه گفتن پاقدم عروس اولته 

اوایل ازکسی شنیدم ک مادرشوهرم دوستم داره ولی جاریموبیشتر یادم امدچی کارهامی کردم ومحبتام واینکه مثل دختربامادرشوهرم بودم دلم شکست انقدرگریه کردم دوست داشتم منم اندازه اون دوست بداره بعداون گریه عوض شدم گفتم من خوبی کنم امادیگه برام مهم نباشه

جاریم بشدت بهم حسودی می کرد ب لباس طلا وخونه هرچی ک بگی مثل من می خرید !!!منم می گفتم حسود یا ازپول کم میاره بالاخره یاخودشوخسته می کنه همینم شد

همسرم منومحدودمی کردتوی حجاب برعکس برادرهمسرم ومادرشوهرمم چندباری ارایشموپاک کرده بود این باعث حسادتم شد همسرم نرم ترشد دیگه ازم دفاع می کرد دیگه مادرشوهرم چیزی نگفت وحسادت منم ازبین رفت 

اگر یار با وفا و صادق باشد😍و عشق👑 می تواند دوبال پروازباشد👯‍♀️از زمین خاکی تاعرش خدا🎑
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  9 ساعت پیش