عزیزم میفهمم چی میگی همسرمنم روحیاتی داره که موردپسندخیلی هاست فقط فرقش اینجاس ک من خودم ارومم ساک ...
اینم شانس ماست دیگه من این انتخاب خودم بوده حرفیم که میزنم مادرم خیلی اعصبانی میشه نمیدونم چیکارکنم قصدم جداشدنه احساس میکنم خیلی تنهام خواهرم مکه میبینم افسوس میخورم شوهرش خیلی شوخه خیلی اهل تفریحن باهم خیلی حرف میزنن اون روز خواهرم اومده بود خونم میگفت شوهرت مثل سنگه انگارنه انگارکه زن و بچه داره دریغ ازیک محبت اونم به یک بچه یک ساله که تازه باباگفتن و یادگرفته اینقدردلم میسوزه برای اون 😔 خودم مهم نیستم اما بچم طفلی خیلی افسرده شده
ادم خاصی نيستم مخاطب خاصی هم ندارم فقط حسه خاصی دارم!
نه وقتی باهم اشناشدیم خیلی باهم حرف میزدیم خیلی شوخی میکرد هروزبیرون بودیم اما بعداز چندماه شد یک آدم دیگه همین الانم سرش توگوشیشه داره فیلم نگاه میکنه اینقدرکه من میگم بیاباهم فیلم نگاه کنیم گوش نمیده اما الان داره تنهایی نکاه میکنه
ادم خاصی نيستم مخاطب خاصی هم ندارم فقط حسه خاصی دارم!