راهنمایی بودمبا دوتا نخاله دوست شدم تو مدرسه یکیشون رفت از طرف من فحش خیلی بدی ب اون یکی داد و رابطه ما رو خراب کرد خیلی اذیت شدم مجبور شدم واسه فرار از شرایط مدرسه امو عوض کنم ۲سال مدارس خیلی دوررفتم
بعدها فهمیدم خانمها همون سال مردود شدن و دیگه ادامه تحصیل ندادن
سالها بعد۲۱_۲۲سالهبودم یکیشونو اتفاقی دیدم ک شوهرش جلو راهمیرفت گهواره بچه دستش بود خانمم پشت سرش منو دید شناخت دستشو کشید روی شکمش و ی نگاه معنی داری بهم کرد خیلی دلم شکست ولی هیچی نگفتم
گذشت ۱سال بعدش فهمیدم بچه رو سقط کرده بعد از۶سال حامله شده بود