خواهرشوهرم تودوران عقد بخاطره یه اثره سوختگی کف دستم که ۲سالگی سوخته بودم اومد خونمون داد و هوار که خواستید دخترتونو به ما بندازید و این حرفا. سنتی بود ازدواجم و انتخاب خودش بودم ها.
به دوماه نکشید که دست پسره۲ساله خودش سوخت و منم بواسطه رشتم هر دو روز میرفتم برای شستشو و پانسمان دست پسرش😐البته من راضی به عذاب اون طفلی نبودم. ولی دل پدرم خیلیییییی شکست بااون جمله که دخترتونو خواستید بندازید بهمون. بابام خیلی آدم محترم و بامحبتیه. بخاطره من سکوت کرد طفلی و ...
هییی خدا