2777
2789

من عقد کرده ام

شوهرم اونشب مسجدشون مداحی داش منم برد خاله هاش و مادر شوهرمم بودن ک جزو خادمها بودو دم در وایساده بود سلام علیک کردم رفتم نشستم پیش خواهر شوهرم ک ۱۲ سالشه 

اخر مجلس گفتم وای کفشام رو نیاوردم لهش میکنن اخر مجلسم مادرشوهرم اومد نشست کنارم من رفتم بیارم کفشامو باخواهر شوهرم ک یهو ازدحام جمعیت مانع شد یهو خاله شوهرمو دیدم نشستم پیشش تا اخر ک دیگ مردم رفتن حالا مادر شوهرمم همونجا تنها نشسته منم اصلا حواسم نبود

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من خودم دل خوشی از مادر شوهرم ندارم

ولی همون جوری که ما انقدر در مورد مادرشوهر و رفتاراشون برا هم میگیم اونا هم از عروس و رفتارهای اشتباهشون از بقیه هم سال هاشون میشنون

بخاطر همین مخصوصا شما که عقدی و هنوز نمیشناسنت ممکنه حساسیت زیادی نسبت به رفتارت داشته باشن

بخاطر همین به عنوان یه خواهر و کسی که 13 ساله با یه مادر شوهر به شدت حساس زندگی میکنه بهت پیشنهاد میکنم تا وقتی خوب همدیگرو نشناختین با  سیاست رفتار کن

       🍃گر تو گرفتارم کنی  🍃من با گرفتاری خوشم💖             🍃داروی دردم گر تویی   🍃در اوج بیماری خوشم💖

افرین استارتر بقیشو نیم ساعت دیگه هم بنویسی حلاله

با اینا باید اینجوری رفتار کرد

دمت جیز

به مرحله ایی از عزت نفس رسیدم که اگه کسی تو دو صفحه اول قطره چکونی تایپ کنه.یا خوب توضیح نده تاپیکو ترک کنم.هرچقدم عنوانش یا دو سه خط اولش جنجالی باشه😎😎😎😎😎

من پیش خالش بودم کلا مادرشوهرمم بود اما با اون گرم نگرفتم یا کنارش باشه تازه هم از مشهد اومده بودن 

بعد تو کوچه هم ک رفتیم باز با ی خاله ی دیگش بودم گفتم طاها کوشش میخوام ببینمش و با بچه ی اون بودم در کل دارم الان فک میکنم عوض اینکه بچسبم ب مادر شوهرم ب حاشیه پرداختم 

بعدشم پدر شوهرم اومد گفت بیا بریم خونه اونجا شام هیئت رو بخوریم منم با شوهر با موتور اوناهم باهم رفتن 

بعد اونشب سر شام حس میکنم ی جوری بود 

این موضوع گذشت 

تا اینکه شب من رفتم خونشون بعد ۱۰ روز 

فردا صبحش فک کنم ک اونجا بودم شوهرم بهم گف الان ۱۰ روزه ک با من سرسنگین شدن مامانم میگ چرا اینجوریه یروز خوبه یروز بده چرا اونشب اینجوری کرد با خاله ها بهتر از من بود (بخدا اصلا من حواسم نبود) 

شوهرمم گفته ان شاالله خیره دیگ هیچی نگفته ازون ب بعد باهاش سرسنگین شدن  

شوهرم  بهم گفت باید با سیاست رفتار کنی هی تعریف کنی باید مادر منو بچسبی ن اونا رو 

اما تا ۱۰ روز این حرفو نگه داش و بهم نگف خیلی تو داره


فداتشم خب خودت متوجه شدی رو چی حساسن از این به بعد حواست باشه مسئله ی حادی نیس 

تو انتخاب همسرت بودی یا مادرشوهرت؟

اسمان فرصت پرواز بلندیست ولی...قصه این است چه اندازه کبوتر باشی....

من ۲۳ سالمه مادرشوهرم خیلی جوون میزنه ۴۰ سالشه اما مثل ی خانوم ۳۵ سالس خیلی جووون و احساساتی

من اونروز ک شوهرم این حرف رو بهم زد وقتی رفتم پایین دقت ک کردم دیدم اره ی کوچولو سنگینه بامن اما نمیدونس ک شوهرم بهم گفته ظاهر رو حفظ کرده بود 

من سعی کردم بهتر باشم باهاش مثلا رفته بود بیرون پیامک براش زدم اومد خونه منو بوس کرد فک کنید با ی پیامک ساده انقد تحت تاثیر قرار گرف 

شب رفتیم هیئت باهم جواب پیاممو داد و کلی لاو و قلب

سر نماز بود اومدم پایین دیدم داره نماز میخونه بوسش کرد 

صبح زود بیدار شدم خواب بودن رفتم چایی وسائل صبحانه بذارم ک بیدار شد مادر شوهرم اومد تو اشپزخونه 

و تعریف میکردم ازش چقد مامان با سلیقه ای ازت یاد میگیریمو این حرفا 

شوهرم میگ تو هر کار میکنی برا من بکن اینا با من خوب باشن


من خودم دل خوشی از مادر شوهرم ندارم ولی همون جوری که ما انقدر در مورد مادرشوهر و رفتاراشون برا هم م ...

با سیاست رفتار کردن یعنی چجوری 

شوهرمم میگ رو رفتارات خیلی حساسن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

میشه لطفا

زندگی10001 | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز