من خرابکاری بچگی های مامانمو میگم😊
یه بار بابا بزرگم یه فلاسک میخره ک داخلش شیشه داشته اما بیرون اون استیل . مامانم نمیدونم از دستش می افته چ میشه ک خلاصه شیشه های داخلش خرد میشن. همینطوری میذارتش روی طاقچه. بعد بابابزرگم میره برش داره بداره داخل جعبه ش میبینه از داخلش صدا میده و....
مامانم هم خیلی خونسرد خودشو بی اطلاع نشون میده و میگه آخه پدر من چرا وقتی خواستی بخری نگاه نکردیش. طفلک بابا بزرگمم ساده😅
من یبار تو مدرسه سر کلاس پریود شدم تا پاچه شلوارم خونی شده بود
معلم منو برد پا تخته درس بپرسه
:|
هرچی اصرار کردم سرجام جواب بدم اجازه نداد
پشتمو کردم به دیوار کجکی رفتم پا تخته کسی نبینه اخرش هم با اینکه همه رو جواب دادم بهم18 داد فکر کرد تقلب کردم
چند ماه پیش یه مدت بود اافسردگی شدید گرفته بودم همش تو خودم بودم
واسم خواستگار اومد کیس عاااااالی بود حال افسرده و پکرمو دید دیگه نیومد.
بابام بدونه عینک نمیبنه عینکو گذاشته بود رو صندلی منم ندیدم نشستم روش شکست دیدم کسی حواسش نیس بلند شدم نشستم روی صندلی دیگه بچه داداشمم اونجا بود همه فک کردن کار اونه
جلوی مهمونامون که مرد هم بودن ، وسط پذیرایی خوردم زمین وبه همراه ولو شدن یه جیغ کوچولو هم زدم 😱😨😰
هنوز وقتی که یادم می افته از شدت خجالت و ناراحتی چشمامو می بند😥
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
