2777
2789
عنوان

نمیدونم چرا اینجوری شد

586 بازدید | 39 پست

سلام من ۲۴ سالمه ..۵ سال بیشتره که ازدواج کردم ..پارسال حامله شدم دوقلوی دختر و پسر دارم که الان ۴ ماهشونه ..ازدواجم اجباری بود ..اما بعد از ازدواجم سعی کردم خودمو با شرایط وفق بدم ..همسرم مرد خوبیه و به نظرم یه مرد ایده آل واسه ی هر خانمی میتونه باشه ..اما یه مشکل بزرگ داریم ..اصلا تو زندگیه ما عشق معنایی نداره ..رابطه جنسیمون افتضاح به طوریکه همسرم میخواد بیاد سمتم نفسم میگیره ..فقط دوست دارم تموم بشه ..بارها هم بهش گفتم اما اهمیتی نمیده ...حالا رابطه فدلی سرم ..دیگه برام اهمیتی نداره ..چون تقریبا دیگه سرد مزاج شدم ..اما زندگی بدون عشق خیلی سختمه ..اصلا برای شوهرم اهمیتی ندارم ..البته به خورد و خوراکم خیلی اهمیت میده و هر لباسی که دلم بخواد هر قیمتی باشه برام میخره ..ولی اگه بحث طلاق پیش بیاد به راحتی میگه برو خونه بابات و طلاقت میدم ..با اینکه یه دوقلو هم براش اوردم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اصلا از دست دادنم براش مهم نیست ...دوقلو ها رو نگه داری میکنم با این سن و جثه ی ظریفم بدون کمکی ازم تشکر نمیکنه و یه جورایی میگه وظیفته ..با اینکه من اصلا دوست نداشتم بچه دار بشم ...

خیلی وقته پیش هم نمیخوابیم ..وقتی نیاز جنسی داشته باشه میاد سمتم فقط ..کارشو میکنه و میره ..

نمیدونم حس خوبی ندارم ..طلاقم نمیتونم بگیدم چون کسی پشتم نیست ..از طرفی هم دلم برای بچه هام میسوزه ..نمیخوام با نامادری یا ناپدری بزگ بشن 

حتما پیش ی مشاور برو

خیلی دلم میخواد ..اما هر بار بهش میگم میگه ..من چیزی برات کم گذاشتم ..یا میگه بریم جدا بشیم ..با اینکه میدونه شرایط جدا شدن ندارم ...جدیدا هم کتک میزنه اگه اعتراض کنم ..اونوقت با چه حالتی ..پسرم بغلم بود دخترمم داشتم شیر میدادم ..اومد زد توی کمرم و بازوهام ..جوری که جای انگشتاش کبود شد ..پسرمم ترسید کلی گریه کرد بمیرم براش ..

مردا مغرورن وغرور دارن،اینجوریم که خودت میگی هم سردی هم تحویلش نمیگیری هم عشقی بهش نداری،خب یه بارم ...

دقیقا منم خواستم همینو بگم خو اونم با خودش میگه اینکه نمیخاد منو من چرا خودمو بهش تحمیل کنم

مردا مغرورن وغرور دارن،اینجوریم که خودت میگی هم سردی هم تحویلش نمیگیری هم عشقی بهش نداری،خب یه بارم ...

آره حق میدم ..منم پر از ایرادم ..ولی بخدا هزار بار بهش گفتم بگو چه جوری باشم که دوست داشته باشی ..منم میگم تو چه جوری باش که من دوست داشته باشم ..اما همیشه جوابم این بوده ..من تغییر نمیکنم همینی که هست ..نمی خوای برو ...نمیدونم چرا راحت حرف از رفتن میزنه..

مسایل زناشویی و رابطه توی زندگی و عشق خیلی خیلی تاثیر داره شما اونو حل کنی بیشتر مشکلت حل میشه . 

چه چیز همسرت باعث میشه که وقتی میاد طرفت دوست نداری اونو حل کنین باهم. 

از زاویه همسرت به این قضیه نگاه کردم کمی حق رو بهش دادم وقتی زنم دوستم نداره . رابطه با من واسش عذاب آوره به زور باهام ازدواج کرده و..  اگه میخواد طلاق بگیره خب بگیره

آره حق میدم ..منم پر از ایرادم ..ولی بخدا هزار بار بهش گفتم بگو چه جوری باشم که دوست داشته باشی ..من ...

بنظرم یه مدت اصلا حساس نشو وبه این رفتاراش حساسیت نشون نده،اول اینکه مطمئن باش داره در برابره رفتار سردِ تو تلافی میکنه،بعدم نقطه ضعف ازت گرفته...حساس نشو بابا،خودت سرگرم بچه هات کن،خوش باش برا خودت،غصه چیو میخوری؟باور کن خودش رام میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  9 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  8 ساعت پیش