2777
2789

بابای من از کسی طلبکار بود و طرف بااینکه پولدار  بود پولشو انکار کرد ؛؛؛پدر منم چون مدارکی نداشت دنبال شو نگرفت اما یه روز طرف زنگ زد و گفت زنم نابینا شده یهویی؛؛؛تو نفرین کردی پدرم گفت من نفرین نکردم ولی اون پول حقم بوده و اون طرف گفت بیا پولتو بگیر 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ما طبقه بالا مادرشوهرمو به اصرار خودش ساختیم .خیلی هزینه کردیم ومن اون موقع باردار بودم .وقتی به مرحله نازک کاری رسید، یعنی کارهای جزئی موند .نقشه کشیدن برادر شوهرم وپدرشوهرم ومادر شوهر یه دعوا راه انداختن، مارو از خونشون انداختن بیرون من اون موقع هفت ماه باردار بودم .واستراحت مطلق خودمون شهر دیگه خونه داشتیم ولی برام خطرناک بودخلاصه رفتیم .وشوهرم چون کلی نقشه برای خونه داشت ،خودش همه کارها و با شوق انجام داد خیلی گریه کرد.به دوماه نرسید محتاج بیست میلیون پول شدن هر کاری کردن کردن نتونستن وام بگیرن،سند خونه رو برای دوتا زندانی گرو گذاشتن وپول گرفتن اونا هم فرار کردن وخونه رو دادگاه داره میزاره مزایده هنوزم میگن ما چیکار کردیم ما تموم سرمایه مون گذاشتیم تا اون ساختیم حالا اینکه چقدر مجبور کردن خرج خونه رو ما بدیم ،بدیهی های قبلشون بدیم کلی پول بالا کشیدن وقتی خونه رفت همه گفتن بهش اه اون زن باردار که چمدونشو پرت کردی بیرون بخدا لباس زیر هام از وسط اتاق وکوچه جمع میکردم 

آخی عزیزم ایشاله هرجا هستی خوشبخت باشی

ممنون ما خوشبخت شدیم ولی اونا حتی اجازه نشین شدن تو یه خونه نتونستن اجاره بدن صاحب خونه داره میندازه نشون بیرون باز ادم نمیشن دوست شوهرم پدیده کلی حرف زدن وتهمت منم اینبار چشمامو بستم دهنم وباز کردم نمی‌دونم چرا ادم نمیشن 

پسر عموی مامان منم ۳۰ سال پیش عاشق یکی شد خواست باهاش ازدواج کنه.خانوادش هرچی گفتن اینا از نظر فرهنگی اصلا به ما نمیخورن گوش نکرد.نامزد کردن.پسره تهران زندگی میکرد دختره روستا.بعده یه مدت پسره فهمید واقعا به هم نمیخورن نامزدی رو بهم زد.هرچی خانواده دختره گفتن تو روستا زشته اسم رو دختر ما گذاشتی پسره قبول نکرد. مادر دختره نفرین کرد ایشاله روز عروسیت دیوونه شی.

خلاصه پسره بعد یه مدت با یه دختره اشنا شد و ازدواج کرد.نفرین اون زن گرفتتش.روز عروسی دیوونه شد فرار کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز