زندگی یک زن زندانی

اما کجا میتونست بره تو شهری که غریب بود وخانوادشم نبودن واگه بودن نمیخاستنش چکار باید میکرد  کلی بدهی ومشکلات داشت

اخه خودش کرایه خونه میداد خرج میکرد در این بین پسرشم تشنج کرده بود وخودشم افسردگی شدید گرفته بود

بلاخره با هزار مکافات وبدبختی وباج وگیر وگرفت شوهرش وادار به طلاق توافقی کرد وبا کلی امتیازات که به شوهرش داد حتی پول محضر طلاقم داد جدا شد وخانم فکر میکرد پایان بدبختیاش رسیده ودیگه خوشبخت میشه

وبرای اینکه از اون محیط دور بشه وکمی راحتتر درساش بخونه اخه تازه فوق لیسانس قبول شده بود اومد به یه شهر دیگه وبا پسرش مشغول زندگی شد 

تا اینکه بعد دوماه متوجه شد شوعر سابقش بجرم حمل مواد به زندان افتاده وزیر حکم اعدامه وتمام وامها ی که برای زندگیشون گرفته بودند وصرف خوشگذرانی اقا شده بود وضمانت خانم رو داشت پشتش بدلیل اینکه اقا زندان بود بگردن خانم افتاد

یواش یواش سراغش میومدن مامور بانک در مدرسه میومد 

یا کسای دیگه ای که ضمانت کرده بودن میومدن سراغ خانم

چون معلم بود وپیدا کردنش مثل اب خوردن

پسرشم کلاس اول بود واین مشکلات باعث شد پول نزولی بگیره

این مساله مالی خیلی بهش فشار اورده بود و حقوقی براش نمیموند ویواش یواش شروع به شیرینی پزی در منزل کرد هر چند درامد زیادی نداشت

مدتی بعد از گرفتن پول بهره صاخب پول که مرد جوانی بود پول خواست وبهرشو وخانم نمیتونست فراهمش کنه وصاحب پول مجبورش کرد یا پول بده یا صیغه اون بشه که مهلت بهش بده

چند ماهی هم تو این کش وقوس گذشت تا اینکه صاحب پول حکم جلب گرفت وبا وکیلش به در مدرسه خانم رفت بندازش زندان

خانم هم چون هم مجرد بود وهم گرفتار بود فکر کرد اگه صیغه اون بشه مشکلاتش شایدد حل بشه

متاسفانه صیغه شد وخودش گرفتار کرد وتن رنجورش با اشک در اختیار صاحب پول میگذاشت وعذاب وجدان زیادی داشت وشبانه روز خودش نفرین میکرد وخانوادشو که هیچکس حمایتش نکرد وبدبخت شد

بالاخره حوصله صاحب پول سر اومد

یا اینکه خانم معلم براش عادی شده بود شروع به بهانه گیری کرد وزن که بدنش داده بود مهلت گرفته بود چیزی برای باخت نداشت

دوباره با مامور در مدرسه رفت وزن معلم جلب کرد در واقع زنشو به زندان انداخت

خانم معلم با بچه سر گردانش پنجاه روز در زندان بود

بیشتر  داستان ما بر میگرده به روزهای سخت زندان ودلتنگیها وهم نشینی ها با زنان قاتل ودزد ومعتاد وهمه کاره