خیلی اوضاع خراب و داغونی دارم
من خیلی تو زندگیم مشکلات ریز و درشت داشتم اما همیشه سعی کردم برای همسرم بهترین باشم
لطفاً دست از سرزنش و نصیحت بردارید، همه راه هارو رفتم بعد اومدم اینجا که فقط خالی شم
چندین بار مچشو گرفته بودم اما نه در این حد و هربار قول و التماس و خواهش و تمنا و بخشیدمش
اوایل خردادماه توی اینترنت میگرده و شماره مرکز مشاوره ای توی صادقیه (برج طلا) رو برمیداره و باهاش تماس میگیره بدون اینکه من بفهمم راجع به مشاوره اطلاعات میگیره، منشی هم شوهر داره هم دختر 8 ساله
من یه دختر دو نیم ساله و یه تو راهی چهار ماهه دارم
بعد اولین تماس و گرفتن اطلاعات لازم از لحن صدا و نازش پشت تلفن و خوشروئی خانوم خوشش میاد و بهش میگه من ممکنه مشکلاتم با مشاوره تلفنی حل بشه، منشی هم بدون هیچ بهانه ای قبول میکنه و میپذیره (خیلیییییییی مفصله، واقعا داغونم) ارتباط تلفنی کم کم تبدیل به مهر و محبت و عشق و علاقه تبدیل میشه اونم تو بدترین اوضاع روحی من که ویار داشتم (به هیچ وجه همسرم کم نداشت جز نامرتبی منزل و بی حالی خودم اونم بخاطر اینکه تهران تنهام و هیچکس نیومد کمکم کنه)
تو روخدا فقط حرفی نزنید بیشتر این دل شکسته شم خیلی خودم داغونم، فقط دلم میخواد همه چی رو تموم کنم و چندین بار اقدام به خودکشی کردم و بدبختی های فراوون و.....
خیلی طولانیه نمیدونم چرا حسم نمیکشه بگم، 16 مهرماه از طریق برنامه ایرانسل من متوجه شدم و بعد کاشف به عمل اومد با تمام خطوطش روزی دو سه ساعت باهم در ارتباط بودن، همش میگه مرض بود و عادت بود ووووو ولی مطمئنم رابطه عاطفی بوده
دوتاشون سخت قسم میخورن که هیچ اتفاقی نیفتاده اما دل من آروم نمیشه برای نابود کردنشون سند زیاد داشتم که بیشترشو شوهرم از بین برد شدیدا پشیمون و داغونه اما با دل لامصب من نمیشه آروم گرفت، سردرگمم، آرزوی مرگ دارم فقط خاطرات و لحظه های زندگیم نابودم کرده آنقدر من اصرار کردم و گریه زاری و کنکاش الان همسرم سرد شده نسبت به قبل و کمتر التماس میکنه میدونم زیادی گیر دادم اما حق دارم به خدا دارم، بدجور نابودم
وای که چقدر دلم پره... میترسم از اینکه شوهرمو نابود کنم و بی آبرو و اعتبار و خودم پشیمون شم اما الآن فقط دلم انتقام میخواد... 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭