دیروز براتون تعریف کردم قضیه چی بود دیگه...
شب رفتیم خونه مادرشوهر جاری و برادر شوهرم اومدن منم ب شوهرم گفتم ممدرضا اروم باش اونجا شلوغ بازی در نیاریا اخه شوهرم توی دعوا قلدر و یه ذره بد دهنه
اونم گفت نه و نمیخوام و امشب تکلیفمو روشن میکنم با عوضیا (جاری و دختر عموش)
خلااااصه ما ک رفتیم خونه مادرشوهر جاری و برادر شوهرم اونجا بودن