دلیل زیاد بود, اما اون جرقه اون انبار باروت بود. حق نداشت دست روم بلند کنه و بزنه تو گوشم. رفتم خونه بابام, وکیل گرفتیم. جفتمون راضی بودیم به طلاق. پسرم رو هم داد به من. یه قرون هم نگرفتم. نه خرج بچه نه مهریه. فقط خواستم انتخاب اشتباهم بره و نبینمش. لحظه ای نیست که پشیمون شده باشم از تصمیمم. حتی یه ثانیه