دلم گرفته

[QUOTE=72128865]مادر شوهرت میخواست جدا شید؟[/QU

اون که هنوزم نقشه میکشه که بینمون جدایی بندازه ولی بعد از اون دیگه نتونست.حتی یه بار شوهرم گفت مامانم گفت مهریشو بده راحت بشیم از دستش اما شوهرم قبول نکرده بود.همه نقشه های شومه زندگیمو اون میکشید...باور کن چن ماهه پیش خیلی خونسرد تو روم نگاه کرد گفت تو که بچت نمیشه.پسره من یکی یه دونه ی فامیله.میخوام براش زن بگیرم.منم خندیدم.میگفت یه زنه دلچسب براش میگیرم.همش از دختره فلانیو بهمانی برا شوهرم تعریف میکرد.تو تاپیکام هست که سره یه مساله جزیی دعوای سختی راه انداخت جوری که خودشو میزد میگفت باید طلاقش بدی.اما شوهرم از کاره مامانش نارحت شد.و یه مدت ازش دوری کرد.چون اونجا من فقط سکوت کرده بودم...الان حاملم.از قضا بچمم پسره.خدارو شکر.بعد از این نمیدونم با چی میخواد دعوا را بندازه.

قدم نی نیت مبارک.

من نمیدونم چی به این ننه شوهرا میرسه اگه زندگی پسرشون رو بهم بزنن. شوهر من خودش شدیدا دهن بین و بی عقل بود. خانواده ش خیلی برای طلاق تشویقش کردن حتی میگفتن مهریه ت رو ما میدیم الان ک رسیده ب مهریه ریدن.... انتظار نداشتن بگم مهریه میخوام.

کاره خوبی کردی عزیزم هیچ وقت از حقت نگذر...

اینا اونقد تو فیلمای ماهواره دیدن که طرف تا بهش میگی برو میره پشته سرشم نگاه نمیکنه فک میکنن ما هم بگن برو .بدون حقو حقوق میریم.پشته سرمونم نگاه نمیکنیم.

این دعواها تو همه زندگیها هست..این دعواها باعث میشه مردا کمی عقل بیاد تو کلشون..نن جونشونم یاد میگیره زیاد دخالت نکنه

آی گفتی. همش میگن فلانی و فلانی هم طلاق گرفتن اما مهریه نخواستن تو چرا میخوااااای

آره برا منم هزار نفرو مثال زدن که مهریشو بخشیده منم گفتم من با بقیه کار ندارم عیسی به دین خود موسی به دین خود.قدیما مادرشوهرم دخالتاش هزار بود الان دیگه دخالتاش شده 10 درصد .شوهره قلدرم دیگه زیاد نمیتونه قلدری کنه.باور کن قبله قهرم ماهانه بهم سی تومن پول میداد.تنهام میذاشت میرفت میخ ابید خونه مامانش هیچی هم برا خونه نمیخرید.تازه لباس چرکاشو مینداخت خونه میگفت اینارو هم بشور.الان پنج دقیقه میره خونه مامانش ماهانه هم برام 300 تومن میده.خریده خونه رو هم کامل انجام میده.لباساشم حتی خودش میشوره.یعنی عذابایی که به من داده.اونقد زیاده که قابل بیان نیست..اونقد بدجنس بود که پیشه مامانش کتکم زد گفت مامان این زنیکه حسادتتو میکنه...

الان جیکشم در نمیاد.خوب شده.

چه خوب خیلی خوشحال شدم. خوب آدمش کردی. خانواده شوهر من خسیسن هم دارن میگن باید طلاق بگیری هم دارن جررررر میخورن ب خاطر مهریه

خانواده شوهره منم خسیسن.همینم نقطه ضعفشون بود.

برا بهتر شدنه زندگیت باید بجنگی.همه هم همین جور جنگیدن.مردا کمی کله شقن.بعده یه مدت دیگه واقعا نمیتونه دوریتو تحمل کنه خودش سر شکسته میاد دنبالت فقط کمی تحمل کن

الان ۷ ماهه ک ازش خبری ندارم 

شکایت مهریه رو هم کردم اونم تمکین داده ک رد شد. میدونم همه زندگیا اینطورن ولی اونیکه مته به خشخاش گذاشت و از کاه کوه ساخت اونا بودن. نمیتونستم واییستم تا بیشتر از این غرورم رو له کنن

نترس همین روزا میاد...ببین کی گفتم..ولی کمی باهاش سرسنگین باش.بزار برای بدست آوردنت این مشکلارو تحمل کنه..باور کن داره دیوونه نیشه از دوریت.اما احتمالا دورو اطرافش نمیذارن راحت بیاد سمتت.تو این مدت نمازه غفیله بخون و از خدا بخوا بیقراریشو برات بیشتر کنه که بیاد دنبالش حتی با مخالفتای شدیده خانوادش...

نه عزیزم. دوست دختر هم گرفته 

از کجا میدونی؟

دوست دخترش همکلاسی دختر عموی همکارمه. دختره خودش گفته بود 

زیاد مطمعن نباش...منم وقتی تو قهر بودم نگو مادرشوهرم چن جا بذا شوهرم دختر نشون کرده بود بگیره براش.تا اسمه مهریه اومد.وا دادن....

اول آخرش تو پیروزی.همیشه حق باقی می مونه...فقط یه کاری کن یه قراری با شوهرت بزار یا به خونت یه سر برو.برا برداشتن چن تا وسیله.اگه تو رو ببینه نرم میشه.جوری برو که.مهربونو مغرور.شوهرتم تا تو رو ببینه کمی غرور میکنه اما یواش یواش نرم میشه.برین بشینین جایی سنگاتو باهاش وا بکن.بهش بگو که نمیشه اینجور زندگی کرد.بهش بگو چیا ازش میدونی.و شرمندش کن.بعد دوباره برگرد خونه بابات بهش فرصت بده به اعمالش فک کنه