چهل روز حدیث کسا واقعا حاجتت رو میکیری
خاله ی من از زایمان خیلی میترسیده بعد سر زایمانش از ترس چهل روز میره تو کما اونقدر که گلوشو پاره میکنند و از طریق شلنگ بش غذا میدادن بعددکترا قطع امید کرده بودن که مادر بزرگ اینا اینقدر نذر و نیاز کردن تا بعد چهل روز میگفتن تو خونه نشسته بودیم داشتیم قران میخوندیم و دعا میکردیم که یهویی دیدم یه نور سبز افتاد تو اتاق سه بار روشن و خاموش شد شب همون روزم خالم تو بیمارستان بهوش اومد البته خالم سیده
وای خدا.خیلییییی جالب بود.خیلی دلم گرم شد مرسی.خالت سیدم هست یکمم بخاطراین بوده اما ایشالا خدا برامنم یه معجزه کنه.مرسییی عزیزمخیلی امیدوارم کردی.اگه اشکالی تداره میشه اسم خالتو بگی چون سیده تودلم بهش نذر کنم براخوب شدنم.اگه میتونی میشه بهش بگی برام دعا کنه؟میدونم خیلی پررویبه اما واقعا دعات میکنم.اگه برات امکانش هست ممنون میشم قبول کنی.اگه هم نه اشکالی نداره همین که تعریف کردی کلی دلم گرم شد💗💗💗💗
اینجا یه امامزاده داریم به امامزاده محمد حسن معروفه بعد عمم اینا خیلی میرن اونجا خودشون ب چشم دیده بودن که خیلی از امامزاده حاجت گرفتن مثلا یه بچه ی پنج ساله که فلج مادر زادی شفا گرفت وخیلی بیماری های سخت دیگه اگه اعتقاد داشته باشی واقعا معرکس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
