یه ماهو نیم پیش من رفته بودم با شوهرم خونه مامانش ایناالبته با اصرار شویم که بریم برمیگردیم گفتم باشه.دریغا گه شوهرم گرفت اونجا خوابیدچون شبکاره بمنم قول داد نمیخوابه ومنم صبح زود که از خونه زدم رفتم ارایشگاه برنج ناهارو تو اب گذاشتم گفتم برمیگردم میپزم.ناهاروموندیم شامو گفت مادرشوهر بمونید گفتم برنج بیرونه خراب میشه رفتم خونه بزارمش یخچال ولی دیدم یکم ترشیده ابش گفتم بزارم ببرم شوهرم که برنج مادرشوهرم و نمیخوره همینکه مثل دفعه قبلیا خراب نشه بریزم بره.گذاشتم تو کیسه فریزر و انداختم تو کیفم همه چیو گذاشتم اخر سر گوشیمم که جی ۵ بودو انداختم توش تو راه که اومدم گفتم یه زنگ بزنم دیدم اب برنج رفته تو گوشی پاکش کردم و خاموشش کردم اومدم خونه سشوار کشیدم خشک و داغ بود گذاشتم سرد بشه دیدم روشن شد زدم به ش برق رفتم بیرون اتاق اومدم دیدم خاموشه .بردم تعمیراتی گفت باید امروز بمونه دوروزه میدم منم چون دفعه قبل بخاطر بچه شیرخوارم که ازحموم اوردمش شامپو رو پیش گوشی قبلیم گلاشته بودم سوخته بود بردش ولی ۲۰۰ تومن نداد شوهرم که ال سی دیشو درست کنن.که مثلا من تنبیه بشم هی غر میزد وسرکوفت درحالیکه من با حقوق خودم خریده بودم
اختلاف و دعوا همیشه هست. باید بتونی بسنجی که در حد, جدایی هست یا نه. من جدا شدم دو سال پیش. شش سال زندگی مشترک داشتم. الان میگم باید همون سال اول جدا میشدم. ببین ارزش زندگی مشترک رو داره یا نه
چی بگم عزیزم بشین باهاش صحبت کن حرفاتو بزن جدی بهش بگو ک اگه یک باره دیگه مسائل ما با مسائل خونوادت یکی شه یا دخالتی ببینم پنهونکاری ببینم میرم تو میمونیو بچه و 114 تا سکه خودتو زیاد حساس ب بچت نشون نده اونوقت نقطه ضعف میگیره ازت
چیکارش کردی.منم مطمئنم برم هم من خوشبخت میشم هم بچم ولی هی میگن مامانو ابجیم که تحمل کن فداکاری کن تا کی اخه اونا به شعور من توهین میکنن و اونوقت انتظار دارن دوباره برگردم باهاشون باشم.
حرفاتو باش برن خیلی جدی .کار اونا اشتباه بوده شما خیلیم صبور و خانومی عزیزم بخدا من بودم جور دیگه رفتار میکردم هروقت پولم پولم کرد بش بگو داری به وظیفه ات عمل میکنی
حرفاتو باش برن خیلی جدی .کار اونا اشتباه بوده شما خیلیم صبور و خانومی عزیزم بخدا من بودم جور دیگه رف ...
انقدر با خانوادش سر خانوادم سرکوفت و زخم زبون زدن که فقط میخوام یه وقتی پیدا کنم و پول داشته باشم برم برا طلاق اقدام کنم چون میدونم ذاتش خرابه درست بشو نیست
خوب حضانتش رو داد بهم. اما خوب بعد هفت سالگی میتونه از من بگیره. اما اون با اون درجه از خسیس بودن, تازه بچه رو کجا ببره. بعید میدونم. اما راستش مثل بید دلم میلرزه که بخواد ببره پیش خودش