سلام. یک سال هست ازدواج کردم ازروز اول مشکلات زیادی داشتم. اما سخت ترینش اینه که شوهرم خیلی تعصبیه نمیزاره تنها برم جایی حتی واسه خرید. هفته ای دوبار میرم خونه ی مامانمینا اونم با جنگ ودعوا😑
الان پشیمونم ازازدواجم نمیگم روزای خوب نداشتیم چرا داشتیم ولی بیشترش یاقهر بودیم یا جنگ ودعوا داشتیم سر خواهر مادر خانواده سر اینکه هرچی من میگمو انجاممیدی
سالگرد ازدواجمون چندروز پیش بود باهم قهربودیم سراینکه چرا به من نگفتی رفتی خونه ی خواهرت من فکرکردم رفتی خونه ی مامانت. درصورتیکه که من گفتم میرم خونه ی خاهرم بامامانمینا. کلی دعواباهام کرد زنگزد فحشم داد گفت برو خونتون تابیام تکلیفتو روشنکنم
شوهر منم پسر عمومه تا بحال تنهایی جایی نرفتم به ندرت رفتم جاهایی هم که میرم بهش نمیگم چون اگه بگم مخالفت میکنه احساس میکنم بدبینه اما از وقتی بچه دار شدیم به رفت و امدم خیلی گیر نمیده.
اولین بار که تو تاپیک پست گذاشتم خیلی حالم بهترشد باهاتون صحبتکردم. من بیشتر بامامانم دردو دل میکنم وقتی ناراحتم ولی بعدپشیمون میشم که چرااونم ناراحت کردم
اولین بار که تو تاپیک پست گذاشتم خیلی حالم بهترشد باهاتون صحبتکردم. من بیشتر بامامانم دردو دل میکنم ...
گلم فرد شکاک با بچه هم شکش برطرف نمیشه این مشکلیه که مشاوره باید حلش کنه،مخصوصا که میگی پدرشون ام اینطوره،خداروشکر که سبک شدی گلم،ولی این مشاوره خوب پیگیر باش وگرنه تا عمر داری همین محدودیتها هست
آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است