2777
2789

 داستان اینطور شروع شد که پریروز من برای درست کردن اسنک برای آقای داماد رفتم بالا عموشون و بقیه جلوم پاشدند ولی داماد پا نشد شب وقتی داماد رفت تهران سرکارش( مهمون بود) پدرش عصبانی با صدای بلند گفت امروز خیلی ناراحت شدند از من که چرا داماد جلوم پا نشده (خب من باید ناراحت میشدم)تو به داماد من بی احترامی کردی که اون اینطوری برخورد کرد تو چون پنجشنبه صبح نیومدی بالا(در صورتی که چهارشنبه شب تا رسیدند همش بالا بودیم)و ظهر با شوهرت اومدی ناراحتش کردی من اجازه نمیدم کسی بهش بی احترامی کنه من ازش خیلی راضیم من خیلی دوسش دارم و هرروز علاقم بیشتر میشه بهش.اینها رو جلوی من با صدای بلند گفت منم آخرکار عذرخواهی کردم ولی دلم شکسته نمیخوام دیگه ببینمشون شوهرمم باهام قهر کرده چرا نمیرم ببینمشون آخه دلم راضی نمیشه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پیش شوهرت کارایی که میکنی رو بزرگنمایی کن 

چون آقایون ظاهر میبینن 

ازون طرف زیری کی هیچکاری دوس داری بکن 

واسه چی رفتی اسنک درست کردی اصلا


منم اوایل واسه خانواده همسر کیک درست میکردم اما دیدم داره میشه وظیفم

دیگه نبردم 

الانم اگه مناسبتی باشه میگم از بیرون کیک بخریم ببریم

خوشحال میشم وقتی پستامو لایک میکنین، اما اما اما نمیدونین وقتی میبینم نوشته "پست شما را پاسخ داده است" چقدر مشعوف میشم.. 🤗
شوهرم باهام قهره عصبانیم متوجه نشدم چی نوشتم

حق با تو عزیزم ، عذرخواهی هم از سرشون زیاد بوده، از الان خودت کوچیک نکن و کوتاه نیا، شوهرتم باید برای غرور و شخصیت تو ارزش قائل باشه نه شوهر خواهرش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز