2777
2789
عنوان

قسمی از داستان زندگی من

| مشاهده متن کامل بحث + 20630 بازدید | 475 پست
چیزی که خیلی حالمو بد کرد ، منطقه قرارمون بود یه منطقه ای انتخاب کرد دقیقا رو بروی محل کار خودش من ...

استارتر ملكه بيا بوگو 

كجا ميري هي

بعدا ميذاري؟ برم ب كارام برسم

نيام ببينم پوكيده تاپيكت نيست

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تو کل مسیر به خودم و شانسم بد و بیراه گفتم 

تا رسیدم سر قرار

منتظرم بود

شروع کردیم با هم قدم زدن و رفتیم داخل یه پاساژ معروفی که تو‌منطقه بود 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

شروع کرد از خودش گفتن

ما ۴ تا بچه هستیم

دو تا خواهر و دو تابرادر

خودم فرزند اخر خانواده هستم 

فهمیدم که پدر و مادرش پیر هستند تقریبا همسن پدر بزرگ و مادر بزرگم

من تقریبا هم سن خواهر زاده هاش بودم

خانواده تحصیل کرده ای داشت

دو تا خواهرش دبیر بودن

یه خواهرش محرد بود و سنش بالا بود تقریبا 

یه خواهرش هم سه تا بچه داشت و همسرش هم دبیر بود

برادرش استاد دانشگاه بود تو‌ شهرشون و خانم برادرش هم دبیر بود


من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

پدرش بازنشسته شرکت نفت بود و. بعد بازنشستگی یه مغازه خریده بود و در صنف لوازم خانگی مشغول شده بود

البته کسب و کار سنتی داشت و دفای 

از اون مدلا که قسطی می فروخت و خانما ماهانه بهش قسط می دادن 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

از مادرش چیز زیادی برام نگفت

بیشتر از یک ساعت راه رفتیم 

کفشام پاشنه بلند بود و داشتم اذیت می شدم

اعتراض کردم که چرا به جا انتخاب نمی کنی بشینیم 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

تو پاساژ چند تا کافه شاپ بود 

ولی انگار اصلا نمی دیدشون یا شایدم خودشو زده بود به ندیدن

گفت کجا بریم من که جایی بلد نیستم

یه حوض با فواره وسط پاساژ بود و فواره هاش خاموش بود

خیلی راحت اشاره کرد که بریم اونجا بشینیم

منظورش لبه حوض بود 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

خون داشت خونمو می خورد

و داشتم فقط صبوری می کردم

می دونستم جوابم بهش منفیه ولی باید ادامه می دادم که اخر هفته هم بتونم باهاش قرار بزارم تا پیش پدرم برام بد نشه 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
خون داشت خونمو می خورد و داشتم فقط صبوری می کردم می دونستم جوابم بهش منفیه ولی باید ادامه می دادم ...

خب با بابات ميرفتي ك بهش ميگفت همديگه رو ديديد

بدتر بود  

چ خسيس بوده

يعني كي دنيا تموم ميشه    حالا ك چي مثلا مثال  امروز اعصابم خرده دلم ميخاد بزنم شل و پل تون كنم    

نیم ساعتی کنار حوض نشستیم و اخرش تصمیم گرفتم که خودم دعوتش کنم کافه شاپ به چیزی بخوریم 

اخه خیلی هم گرسنه بودم و نهار درست و حسابی نخورده بودم

پر رویی کردم و‌گفتم اونجا کافه شاپ، موافقین بریم یه چیزی بخوریم

اونم موافقت کرد و رفتیم داخل

کاملا نشخص بود که اولین بارشه اومده مافت شاپ

کیک و نسکافه سفارش دادیم وث و مناظر موندیم تا سفارشمون بیاد 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لاغری

love_my2 | 19 ثانیه پیش
2791
2779
2792