سلام دوستان
من يه مدتيه مشغله درسي و از شير گرفتن بچه رو دارم و از طرفي خانه داري و اينا هم هست
اعصابم خرابه
امشب گلومم درد ميكرد
عصري همسرم اومده خونه با داداشش تو اتاق يواشكي رفتن كه بچه نبينتش و يه چاي بخوره و يواشكي فرار كنه پيام دادم كجا ميري؟ميگه ميرم بيرون چندتا كاردارم و داداشم برسونم ميگم مگه از ديروز كحا بوده؟ميخود كه جواب من رو نده ميگه بيا تا بچه تورو هم نديده يواشكي اماده شو بريم خريد
(عمه بچه خونمون بود كه بگيرتش)
ميخواست كه جواب منو نده ميپيچونه ميگه بريم خريد
گفتم نميام بعدا خودم ميرم
رفت و شبي اومده شامشم خورد فوتبالشم ديد و يه كم به پروپام پيچيد با بوس و بغل
ولي همه چي رو ميزنه به مسخره بازي
من دوست دارم اينجور مواقع بياد بشينه ارومم كنه باهام حرف بزنه منم باهاش حرف ميزنم ميزنه به شوخي و اين حرفا
ناچار شدم برم تو قيافه براش
و اونم رفت تو قيافه و گرفت خوابيد
اعصابم ازش خورده
مدتيه بي مسوليت شده قبلا سراغ تك تك كاراي منم حتي ميگرفت
الان صبحا وقتي ميره بيرون با واتساپ عزيزم صبح بخير ميگه
انگار ما پشت تلفن و با نوشتن ابراز علاقه داريم
الان اون خوابيده منم بغض دارم تنهاتر از وقتي هستم كه مجرد بودم
چه كنم