بدترین حرفهایی که میشه به خانم باردار یا تازه زایمان کرده زد

موافقم اونی که از سابقه سقط هاش به خانوم باردار میگه بهتره که قبل از صحبت کردن اندکی فکر کنه 

واااای چرا شیر نمیدی😐 واااای حیف شیرت خشکید...شیر خشک به این گرونی... کی گفته نفاخ بخوری بچه دل درد میگیره پس ما چیکار میکردیم!  معلومه بچه سینتو دوست داره زود باش سینتو بزار دهنش بیچاره بچه😡😡😡 ای وااای چقدر بچه ریزه خدا کنه بزرگ میشه ریزه میزه نشه.. بچم 2.5 ماهس 20 روزم زود دنیا اومد الان 6 کیلو شده بازم میگن چقدددد ریزه انگار منتظر گوریل موریل بودن... ای وااای این چرااا اینقدر میپیچه بخودش ما که چند تا بزرگ کردیم این همه بچه دیدیم اینطوری نبودن چشه این... یکم بچه گریه میکنه وااای وااای چقدر قربتیه😡😡😡😡😡 😤😤

چقد بچه شبیه ماست 

بچه به عمش رفته 

انگار با باباش یه سیبن که نصفش کردن

تو‌انگار فقط نه ماه بچرو فقط تو شکم داشتی دیگه همه چیش شکل باباشه ☹️

واااای چرا همش گشنه اسسسس مگه مث ادم شیرش نمیدی داعم دستشو میخوره 

زیر سرش چرا بد گذاشتی 

چرا بد بغل میکنی 

همش زبونشو میخوره

بچه من انقدب بود صد کیلو بود

چقد ریزه 

دختر من خوب بود فقط 

موهاشم که داره میریزه 

وای ب گوز بچه هم گیر میدنهاااا چرا گوزید 

چنتاگوزید 

بلندگوزید

ای گوزش بر دهانتان ملعونین

عقده ی حقارت دارن بنظرم

اتفاقا هی تو دهنم اومد بگم بچه وزن بالا سلامت نیست ولی شوهرم یهو گفت ببخشید دیگه از دست ما بیشتر ازین برنیومد شروع کرد خندیدن منم ادامه ندادم   

اینکه بگن وای زردی داره یااینکه بگن شبیه کی هست 

خصوصا عده ای سعی میکنن شبیه فامیل شوهرشون کنن

بگن شیرت کمه

شیر خشک نده

اسمش چرا اینجوری

جنسیت بچه ات چیه

زودتر یکی دیگه هم بیار بچه تنها نمونه

سه روز قبل زایمانم يه اشغاله حسود تا منو دید گفت اعتماد به نفست در چ حاله..منم گفتم عالی.....میدونستم بخاطر ورم که داشتم ميگفت......بیچاره ی عقده ای 

داعم داشتن قیافشو به یکی از افراد خونواده شوهر ربط میدادن.....متنفرم از این رفتار 

ما یه فامیل داریم ام اس داره مامانش وقتی مامانم رفته بود عیادت دختره گفته بود خدا شانس بده دخترت خوشبخت شده و مشکلی تو زندگیش نداره مامانم هرچی اومده بود دلداریش بده ته حرفش خانومه گفته بود دخترت که مریضی بچم رو نداره!!!جالبیش این بود من و دختر همین خانم که ام اس داشت باهم باردار شده بودیم و ذوق بچه اول داشتیم اون به همه گفت و من از ترس اینکه دوباره نگه تو چرا ام اس نداری و از این قبیل حرفا ترسیدم بارداریمو بگم تا حدود5ماهگی که لو رفت و از اونجایی که بچه اون دختر بود و از من پسر و براشون جنسیت مهم بود شروع کردن به بدو بیراه گفتن به من و مامانم😐

از بس خانواده ی شوهرم سطح فرهنگشون بالاس قبل بارداری از محلشون فرار کردیم انشالله از این به بعدم دیگه نبینیمشون از پس تسبیح و ریش چه حرفا که بار آدم نمیکنن و چه کارا که بازندگی بچه خودشون نکردن،پسری که بچه ننه بود از پدرمادر خودش فرار کرد

یاهفته های اخر میبینن ادم رو میگن تو هنوز نزاییدی...

چقد ورم کردی ...

چقد چاق شدی...

یکی بگه جای شمارو تنگ کردم روزمین.

یاهنوز حامله ای بچه های بعدی رو برات درست کردن که مثلا داداش ماچهارتا بچه میخواد😐😐حالا خودش دوازده سال ازمن بزرگتره سه تاداره من تودهه بیستم هنوز.

یابگن عین باباشه...