حیف که دیگه تکرار نمیشه،اون سالها این تایم دنبال مامتو برای دانشگاه و کیف و کفش جینگیلی مستون بودم😁دوست دارم از اول شروع کنم و برم دانشگاه رشته ای که دوست دارم رو بخونم ولی احتمالا باید بچه هایی خیلی کم سن تر از خودم باشم😄
دعا کن منم قبول شم سال دیگه اینموقع همچین حسی داشته باشم
از این تکرار ساعت ها،از این بیهوده بودن ها،از این بی تاب ماندن ها،از این تردید ها،نیرنگ ها،اشک ها،خیانت ها،از این رنگین کمان سرد آدم ها و ازاین مرگ باور ها و رویاها،پریشانم ...دلم پرواز میخواهد🕊
منم... هرسال این موقع افسرده میشم.. یادمه از 5.. 6 سالگیم روز شماری میکردم بتونم برم مدرسه... چه زود گذشت.. مدرسه تموم شد.. دانشگاه تموم شد... چه زود عمرمون گذشت... ولی من هنوز همون دختر کوچولوام.. احساساتم و درونم همونه.. دلم درس و مشق میخواد😳😭
👑خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد، که از من میگیری؛ نکند قبل از این که جانم را میگیری، انصافم گرفته شده باشد، شرفم، عدالتم، راستگویی و ادب و دیگر کرامت های اخلاقی ام گرفته شده باشد و تفالهای شده باشم که تو جانم را میگیری. خدایا از میان چیزهای شریف، اولین چیزی را که میگیری، جانم باشد و وقتی میمیریم شرفم، صداقتم، عدالتم، شفقت و عشق ورزی به انسانها در من سر جایش باشد. تواضعم، انسان دوستیام سر جایش باشد. نه اینکه تا جانم به لبم برسد و بمیرم ؛عدالتم، انصافم و مروت و جوانمردی و صداقت و تواضعم را از دست داده باشم.👑
شماها یاد زمان دانشگاهتون نمیکنید؟خاطراته خوبتون بیشتره یا بد؟
من یاد کل دوران تحصیلم میفتم.. کلش
👑خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد، که از من میگیری؛ نکند قبل از این که جانم را میگیری، انصافم گرفته شده باشد، شرفم، عدالتم، راستگویی و ادب و دیگر کرامت های اخلاقی ام گرفته شده باشد و تفالهای شده باشم که تو جانم را میگیری. خدایا از میان چیزهای شریف، اولین چیزی را که میگیری، جانم باشد و وقتی میمیریم شرفم، صداقتم، عدالتم، شفقت و عشق ورزی به انسانها در من سر جایش باشد. تواضعم، انسان دوستیام سر جایش باشد. نه اینکه تا جانم به لبم برسد و بمیرم ؛عدالتم، انصافم و مروت و جوانمردی و صداقت و تواضعم را از دست داده باشم.👑
شماها یاد زمان دانشگاهتون نمیکنید؟خاطراته خوبتون بیشتره یا بد؟
خاطرات بد بیشتره مخصوصا دوسال اول که خییلی بد گذشت بهم
کلا همش درس و درس و درس اصلا خوش نگذروندم دوست صمیمی هم نداشتم تو دانشگاه در حد همکلاسی و همون دانشگاه بودن
تنها خوبیش عاشق شدن و ازدواجم بود تو دانشگاه اونم خیلی فراز و نشیب داشت
"من بسیار ثروتمند، بسیار، زیبا و بسیار غمگینم" ................................................................................................................ می توان همچون عروسک های کوکی بود/با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید/می توان در جعبه ای ماهوت/با تنی انباشته از کاه/سالها در لابلای تور و پولک خفت/می توان با هر فشار هرزه دستی/بی سبب فریاد کرد و گفت/"آه من بسیار خوشبختم"