من شهرستان جدا از خانوادم زندگی میکنم
چند ماه یه بار وقت میشه بیام چون مشغله ام خیلییی زیاده
حالا الان اومدم دو سه روز بمونم،بیشترم واسه مراسمی که مربوط به نامزد داداشم بود اومدم
امروز رفتیم و زود برگشتیم
نامزدشم با ما اومد خونه ی بابام
بعد با همچیییین سیاستی بعد یه ربع که نشستند خونه بابام،داداشمو ورداشت برد خونه باباش که دهن من باز موند
فکر کنم فعلا هم اینوری نیان
منم همین یه دونه داداشو دارم ،حالا بعد چند وقت اومدم تنها موندیم با دخملم!!!
اونها پنج شش تا بچه هستن
ته بی معرفته داداش 😔
خب حتما كار داشتن رفتن ديگه
مگه مادرت اینانیستن
مگه پدر و مادرتون نیستن؟؟
توم بهش با خنده میگفتی کجا من بعد مدتها اومدم داداشم میدزدی اینطوری نه داداشت میرفت نه اون ناراحت میشد
ببخشید ولی به نظرم وقتی آدم ازدواج میکنه اولویت اولش همسرشه دیگه شاید خونه باباتون راحت نیست زن داداشت یا دوست نداره فعلا تا ازدواج زیاد بمونه شاید از طرف خونوادش بهش فشار میارن که نری بمونی یا کلی احتمال دیگه در کل من حق رو به زن داداشتون میدم.
محرمه بد نامزدی داشتین؟ما ک محرم حتا حرف ازدواجم نمیزنیم
اونا الان درگیر یه حس تازن
بیخیال دوره نامزدیه دیگه
اینم میگذره
عزززززیززززم اولشه هیجان دارن بزار خوش باشن شما خانومی کن به دل نگیر گلم
حالا من كه خواهر و برادر ندارم،ولي تازه به هم رسيدن شوق دارن،شما ديگه چندساله خواهرشي ناراحتي نداره
عزیزم خیلی دوستانه و صمیمی به زن داداشت بگو من بعد کلی اومدم دلم برا داداشم و شما خیلی تنگ شده لطفا برگردین دارم غصه میخورم
داداشا نامزد ک میکنن اولاش داغن نمیفهمن،فقط هرچی اون بگه میگن چشم ب بقیه چیزا فکر نمیکنن😂
