سلام من الان تقريبا دو ساله با پسر عمم ازدواج كردم.الانم 5ماهم هست و نى نى دارم.شوهرم ٦سال پيش با مادرش يه خونه ى دو طبقه كه سندش يكي بوده رو سه دانگ سه دانگ شريك ميشن.ارزش اون خونه الان يك ميليارد تومن هست.موقعي كه من با شوهرم عقد بودم قرار بود كه برم توي خونه ي خودم زندگي كنم.من دوتا خواهر شوهر مجرد سن بالا دارم.توي دوران عقد چنان بلاهايي به سر من و شوهرم اوردن كه كلا گفتم بي خيال خونه شديم و رفتم يه جا دور از مادرشوهر بدجنسم خونه رهن كردم.خواهر شوهرام رازي بودن از اين كارم چون ميتونستن به كثافت كارياشون خيلي راحت برسن و هيچ مزاحمي براشون نبود.خلاصه يك سال تمام مستجر بودم تا اينكه مادرشوهرم بالاخره رازي شد كه خونرو بفروشه تا ماهم يه جاي ديگه خونه بخريم.اما نگو همش سياه بازي بوده تا خودشو تو دل شوهرم جا كنه.(شوهر من واقعا ادم ساده اي هست و زود گول ميخوره)خلاصه من رفتم برا يك سال ديگه يه جا ديگه رو رهن كردم تا خونه ي نكبتي فروش بره مثلا.بعد يك سال تازه فهميديم همش الكي بوده و مارو گول زده.منم كه ديگه از مستجري خسته شده بودم رفتم يه جارو نزديك خونه مادرم كه از شهر ٤٠دقيقه فاصله داشت رو با قيمت ١٥٠مليون تومن خريدم.به هزار بدبختي.حالاهم همش دارم غصه ميخورم كه اون خونه ي خودم نميتونم برم.بعضي اوقات ميگم بي خيال و برم همون جا كه وسط شهر هست زندگي كنم به مادرشوهر بدجنسمم كاري نداشته باشم.اما واقعا دو دل هستم.ميشه لطفا راهنماييم كنين كه چي كار كنم؟؟؟الان خيلي از شهر دورم و هر روز بايد كلي راه برم تا به شهر برسم.