من ۱۲ سالم بود ک عقد شدم تا شب عقدمم شوهرمو کامل ندیده بودم ینی اولین باری ک دیده بودمش یبار سیزده بدر ک باخواهرش ک دوست خانوادگی مون هست رفتیم بیرون شوهرم مارو رسوند تا اونجا ک من فقط موهاشو دیدم و ی ور صورتشو تا اینکه بعد اینکه عقد شدیم اخر شب ب مامانم نق میزدم ک میخام بخوابم چرا اینا نمیرن مامانمم گف دنبالم بیا رفتم دنبالش دیدم رفت تو اتاق کوچیکه درو باز کرد رفت تو دیدم برگشت ب یکی سلام کرد رفتم تو دیدم وااااای😨 شوهرمه خلاصه مامانم منو گذاشت و رفت منم ی گوشه نشستم شوهرمم رو دوشکا نشسته بود و بهم زیر چشمی نگا میکرد نمیدونم چرا مثل اسگولا هی بهش خیره میشدم انگار ک چن ساله میشناسمش هی نگامون بهم میوفتاد میخندید باز سرشو مینداخت پایین من همون جور مثل منگلا خیرش بودم...😃😃