امروز رفتم عیادت خواهرم بیمارستان توی بخش ریه بستزی بود از هم تختیاش پزسیدم که باهاشون دوست شده قصه تک تکشونو گفت یه دختری بود ۱۶ساله خودکشی کرده بود واسه یه پسری یه خانمی سه تا شوخر کرده بود اخری صیغه یه مرده شده بود اما میرفت تو دستشویی یه چیزی میکشید می اومد یه خانمی بود سرطان رحم داشت شش ماه بیشتر زنده نبود همه میدونستن الا خودش یه پیرزن ۸۰ساله بود ۸تا بچه داشت هیچ کس نمیاومد بهش سر بزنه