2777
2789

نظر شخصی من اینه که حیف پول خرج لباس و آرایش و سالن این چیزا بشه واسه چند ساعت عوضش با اون پول میشه یه سفر عالی رفت با کلی هیجان و تازگی بدون استرس الکی و خستگی 

هشت ماهه عقد بودم که از دست مادرشوهر بدجنسم جدا شدم ......برای اینکه تاوان کارشو ببینه لطفا یه صلوات بفرستین🫠

صبح فردای عروسی شوهرم رفت خونه مامانش اینا دیر اومد منم گرسنم شد ناهار خوردم بعدش شوهرمم اومد تنهایی ناهار خورد بعدشم رفتیم یکم خرید واسه خونه و خیلی معمولی گذشت . اینا قبل از شروع اختلافا بود 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

🤣🤣🤣🤣چه جونی داشته

اون واسه کارکردن و تمیز کردن همیشه جون داره وقتی رفتیم دیدیم کار داره الکی بلند شدیم گفتیم مزون و ارایشگاه کار داریم میخواییم بریم تاج و لباس رو پس بدیم

آدم‌هایی که هیچوقت حوصله ندارند، بیشتر از همه انتظار کشیده‌اند و چه سخت میگذرند روزهای انتظار...

ولی خاطره ی فردای نامزدیمون که بدترین ناطره هم بود این بود که ما رفتیم عروسی شهرستان و همسرم ایناهم رفتن شما یعنی بدشانس تر از ما نبود چون محرم نبودیم بابام نزاشت برم😭خیلی بد بود بعد از کلی سختی به هم رسیدیم بعد تا یه هفته از هم دور بوودیــم😪😪😭

البته یه خوبی داشت این بود که به دو هفته نرسید عقد کردیم😍😍😍😝😝

بیدار شدیم

با همون ماشین گل زده با سوهرم رفتیم لباس عروسو تحویل دادیم 

اومدیم

یکم ارایش کردم و لباس پوشیدم و پاتختی شروع شد .....

شب هم رفتیم خونه مامانم و اومدبم چمدون بستیم واسه ماه عسل 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

 (    )

😕 از اون نگاهای زیرزیرکی قوم شوهر و ریز خندیدنای زنا و پچ پچ دخترای مجرد 😐😐😐😐 اه اه 

دلم واسه مادرشوهر جونم تنگ شده 😭😭😭😭                                                          الکی مثلا مادر شوهر منم زن خوبیه 😉😉😉😃😃😃😃     لامصب خودش ب تنهایی ده تا  ترامپ و کیم جونگ اون و روحانیه  😐😐😐😐😐😐😧😧😧😧😧
هیچ اتفاقی نیفتاد به همه حالی کرده بودم از صبحانه و این مراسم مسخره متنفرم بدخوابم نکنید که زخمیتون ...

عاشقتم یعنی🤣🤣🤣🤣 حالا من از الان تو کف اون صبحانه ام فقط😂😂😂😂😂

اگر خواستید منم خاطره فردای عروسی آبجیم رو میگم که پاتختی داشتن



 صبح مادرمو و خواهرام برامون صبحونه اورده بودن 😍😍مراسم پاتختی داشتیم زدن و رقصیدن و میوه و شیرینی و خوردن ، مهمونا رفتن و بقیه هم که تزدیکای دوماد بودن موندن  خونه پدرشوهر شام ، که مارو هم نگه داشتن ، منو همسرمم اونجا بودیم ، فرداش هم که رفتیم مادرزن سلام خونه مامان جونم ☺☺و شبم برگشتیم خونه خودمون 😍😍😍

  ی سری چیزا هستن که هر چی قدیمی تر بشن با ارزش تر میشن 💕 مثل دوستی 💓 مثل عشق خانوم جون و اقا جون 👑 ، یااااااا 

فردای عروسی صبحش برام صبحانه مقوی آوردن با جیگر گوسفند


ناهار ظهرم مادرشوهرم برامون آورد

بعدش پاتختی بود بعد جشن پاتختی هم رفتیم زیارت و برگشتیم  شام خونه مادرشوهر خوردیم و اومدیم خونه خودمون و....

عاشق زندگیمم عاشق شوهرم فقط جای یه نی نی تو زندگیمون خالیه برام دعا کنید خدا هرچه زودتر بهم بده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز