من یه دایی دارم که دقیقن همینطور بود . اما زنداییم اومد و چنان چسبید بهش و به زندگیش و بهش محبت کرد و با سیاست برخورد کرد الان که ده سال از زندگیشون میگذره دایی من اصلا دیوانه ی زنش شده . یه زهرا میگه و صد تا زهرا از کنارش درمیاد . وضع مالیشون هم خلاصه بعد ده دوازده سال دیگه خوب شده . الان طوریه که هرچی ملک و املاک داره میزنه به نام زنش ، بدون اجازهش آب نمیخوره .
دایی من انقدر عصبی و بدخلق بود که من یادمه وقتی مجرد بود ، ذره ای نمک غذا اگه کم میشد میزد بشقاب رو میشکوند و از خونه میرفت . حالا اما غذاهای بدمززززززهی زنش رو چنان با اشتها میخوره و تعریف میکنه که ادم شاخ درمیاره . از دستپخت زنداییم همینقد بگم که توی الویه تخم مرغ خام میریزه !!!!!! ولی داییم با تمام وجود بابت غذا ازش قدردانی میکنه .
الان طوری شده که داییم میاد یه دقتایی خونه ی ما دست مامانم رو میبوسه و میگه مرسی بابت این زنی که برام گرفتی . من تا عمر دارم غلامشم !!
خلاصه صبوری ها و سیاست های درست زنداییم بعد این همه سال جواب داد و الان خیلییی خوشبختن. انشالا برای شما هم همینطور خوب جلو بره حتمن . ❤️❤️ اتفاقا سختیای زندگی اولش باشه که ادم جوونه و انرژی داره بهتر از اینه که آخرش باشه .