چند ماهی میشه که زایمان کردم و حدود یک ماهه که به خاطر تغییرات هورمونام پر....د هستم و چون یکم اوضاع مالیمون بخاطر یه سری جریانات خوب نبود دکتر نتونستم برم چون برام سونو و آزمایش مینویسه دیروز به مادر شوهرم گفتم یک ماهه که وضعیتم اینه خلاصه صبح چند باری زنگ زد خواب بودم جواب ندادم به همسرم زنگیده احوال منو پرسیده منم غروب بهش زنگ زدم کارش داشتم برگشته میگه امروز چند بار زنگ زدم حالتو بپرسم منم خوشحال از اینکه مادر شوهرم بفکرمه ولی جمله بعدش دلمو شکست گفت پیش خودم گفتم قنجی نمیره بخاطر بچه هاش گناه دارن منو میگی زبونم لال شد نتونستم جوابشو بدم فقط گفتم فکر کردم بخاطر خودم ناراحتی بنظرتون اگه دختر خودش بود بازم بخاطر بچه هاش ناراحت میشد؟ در ضمن اینم بگم که پدر شوهرمو همه بانکهای شهر به اسم میشناسن بس که وضع مالیش خوبه حساباش پر ولی حتی یه تعارف نزد بیا ببرمت دکتر بدبختای دنیا پرست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
واقعا باید ممنونم باشه که تو این اوضاع و شرایط بد پشتیبان پسرشم و حتی سلامتیمو بخطر میندازم تا پسرش پیش من شرمنده نشه ولی اینا با چه فکری این حرفا رو میزنن الله اعلم
[QUOTE=68079068]خب ازشون مول قرض بگیر برو دکتر اول از همه چی ب فکره خودت باش خداونکرده بلایی سرت بیاد ب اونا چی میشه ...[ نمیدن انقد که خسیس تشریف دارن