دوستان من قبلا یه رمان خوندم خیلی خیلی دوستش داشتم وعاشق قلم نویسندش بودم اما الان هم مشخصات نویسنده وهم اسم رمان رو فراموش کردم لطفا با این خلاصه ای که از رمان میگم راهنماییم کنید اگه کسی این رمانو خونده🙆🙏🙏
یه دختر بود فکر میکنم اسمش بهار بود اسم پسره هم امیر دختره عاشق دارو سازی بود واهل شهرستان وتک فرزند وقتی دانشگاه تهران قبول شد واومد تا خوابگاه بگیره دوست پدرش رو بعداز مدتها دیدن واون ازشون خواست بهار بیاد پیش اونا زندگی کنه وگفتن که پسرشون خارج از کشوره؛واونام قبول کردن ولی بعد از مدتی امیر درسش تموم شد وبرگشت اوایل خیلی باهم لج بودن بهار وامیر وبه هیچ عنوانم تو خط ازدواج واین حرفا نبودن بهار یه دوستی داشت که باهاش رفت وامد داشت و توی همین دیدارها برادر دوستش عاشقش شد ولی بهار اهمیت نداد وکم کم بهار وامیر بهم علاقه مند شدند وتصمیم گرفتن رابطشونو رسمی کنن و از طرفی دوست بهار گفت که عاشق شده ولی برادرش بخاطر بیماری روانی که داره اجازه نمیده خواهرش ازدواج کنه بهار هم به اصرار خانواده ی دوستش تصمیم گرفت پنهانی صیغه ی پسره بشه تا بخاطر بهارم که شده تحت درمان قرار بگیره قرار نبود کسی ازاین موضوع خبردار شه اما امیر به کارای بهار مشکوک شدوبا تعقیب کردنش همه چیو فهمید و.......ادامه ماجرا