البتهما دوست نبودیم
شوهرم 2سال دورادور عاشقم بود منم اصلا ندیده بودمش
اومدن خواستگاری بعد ازینکه رفتیم باهم حرف زدیم منم عاشقش شدم
بعد خانوادش مراسم خرج برونمونو سر جشن و این مسائل به هم زدن
منم که عاشق شده بودم بعده مشورت با مامانم شمارشو پیدا کردم و بهش زنگیدم و یکماه باهم در تماس بودیم تا شرایطو اماده کرد و دوباره اومد خواستگاریم
الان 4ساله باهمیم
هرروز عشقمون بیشتر میشه