2777
2789
عنوان

راهنمایی می خوام برای پاسخ دادن به مدیرم. لطفا همفکری کنید.

| مشاهده متن کامل بحث + 3323 بازدید | 89 پست
نه متاسفانه بچه ها توی واحد ما دو دسته اند... اون گروه علیه این یکی... این گروه از اختلاف مدیر با اون گروه بهره برداری می کنند و بالعکس... و گروه مقابل وقتی پای منفعتش برسه از مدیر هم طرفداری می کنه صرفا در مخالفت با گروه دیگه... من بدبخت هم که تازه اومدم و به هر حال با همه دوستم و مشکل قبلی و خاصی با هیچ کدون از اعضای دو گروه ندارم ولی شدم از همه جا رونده و مونده چون تو غیبتها و پشت هم زنی های هیچ کدوم از دو گروه همراهی نمی کنم بی خاصیت و بی فایده ام... هیچ کی منو راه نمی ده! چون اگه برم باید مثل اونها مدام بدگویی کنم.
ضمنا اغلبشون به شدت غیر قابل اعتماد هستند. می دونم که اگه درد دلی کنم جاش که برسه و منفعتشون اقتضا کنه می رن حرف منو کف دست مدیر می ذارن...
ای با با ... از کجاش بگم...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
مدیر ما اقتدار نداره ، با سخت گیری و زور گفتن می خواد مقتدر بشه... مرخصی ساعتی به زور به ما می ده... جون به سرمون می کنه بذاره دو ساعت بریم بیرون. باور کنید این رو هم بهش گفتم... گفتم بابا جان اینجور با سختی به ما مرخصی می دی افتخار که نیست... وقتی با دلخوشی به ما مرخصی بدی ما هم یک جایی که کار لنگ باشه و احتیاج به فداکاری باشه ما هم با دلخوشی کار رو انجام می دیم...
نفهمه دیگه... ظالمه...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سلام
همینطور که خودتون نوشتید منم می خواستم بگم این مدیرتون یکجور کمبودی داره که می خواد با زور گفتن جبرانش کنه.
بخصوص قضیه مرخصی که مخالفت بی دلیل با اون نهایت کمبوده!
به نظر من شما اون مقدار از کارتون که وظیفه هست رو انجام بدین و ذهنتون رو درگیر رفتار ایشون نکنید.
بخصوص از نقاط قوت سمتتون استفاده کنید که گفتید نظارت و امثال اونه ... شما هم گیر قانونی به ایشون یا سایر همکاران کم کارتون بدین تا حواسشون جمع بشه. البته این نظر منه ممکنه هر کسی روش خودشو داشته باشه.
.:
دوست قدیمی عزیز ...ممنون از لطفت...راستش توصیه میکنم اگه مدیر فعلی داره پست مدیریت رو تفویض میکنه کمی دندون رو جیگر بذاری و وارد یه جنگ روانی فرسایشی باهاش نشی..بذار این مدت زمان هم بگذره و از این به بعد سعی کن روش منطقی و بی رودربایستی رو در قبال رئیس جدید پیش بگیری.. سیاستی که توش خجالت و کم رویی معنا نداره... اینو یادت باشه که تو محیط کاری باید کمی متفاوت از زندگی شخصی عمل کنی...

در ضمن به هیچ عنوان خودت رو داخل ماجراهای سطح پایین گروه بندی و گله شکایتهای بی ارزش و این حرفها نکن.... کاملا جدای از ماجرا عمل کن... در عین احترام کمی مقتدر باش... ممکنه اول با کمی رنجش اطرافیان مواجه بشی ولی نگران نباش موقتیه و بعد از مدتی اونها خودشون رو با این خصوصیت تو وفق میدن....اینایی که دارم بهت میگم تجربه شخصی خودم هست....

همیشه وقتی یکی وارد محیط کاری جدیدی میشه، به طور مکتوب یه شرح وظایف بهش میدن....اگه کاری که بهت محول میکنند خارج از شرح وظایفت هست خیلی محترمانه گوشزد کن....

yesterday you said tomorrow....just do it
جناب بابای شنگول ممنون از راهنمایی تون. می دونید مثلا خیر سرم بایستی نظارت کنم نه کار مستقیم ولی برعکس شده دیگه...
اونی که پایین تره سمتش داره سروری می کنه من دارم بیگاری می کنم.
گاف که زیاد داده ولی من اهل رو کردن گاف ها نیستم. ضمنا توی واحد ما همه مدعی هستند بنابراین وقتی مدیر اینقدر بی اقتدار و ترسو است من اگه به بقیه کارمندان بابت وظایفشون گیر بدم کسی نیست که از حرف من و حق دفاع کنه و بنابراین من فقط بده می شم و تمام...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
من سه ماهه که اومدم و از اول قرار بوده بره... فعلا که سه ماه دووم اورده و مسلما تا آخر سال و بعد اون، بسا که بیشتر دووم میاره... منم تا حالا با همین دیدگاهی که شما گفتی مسامحه کردم و سعی کردم بیش از این به خودم فشار نیارم.ولی مثل اینکه موندنیه...
این نامه جواب دادن ها که خارج از وظیفمه ولی گفتنش فایده نداره... بعد هم من می دونم... سیستم اداره حفره زیاد داره. من اگه قانون و وظیفه رو بیارم جلو، اون هم مدیره و ابزار توی دستش زیاد داره... بر فرض بتونم بر اساس شرح وظایفم یکم مسوولیتهامو کم کنم ولی مطمئنا سر چیزهای دیگه بهم گیر می ده تا حسابی عوضش در بیاد... ادم نامردیه... می دونم که می گم. مثلا مرخصی و خیلی چیزهای دیگه... بخواد گیر بده یه چیزی پیدا می کنه دیگه... مثلا از جانب خودش برای هر کس بعد ساعت اداری یک روز در هفته شیفت گذاشته بود. هر چی من می گفتم بابا جان فلسفه این شیفت الکی وقتی اداره تعطیله و کاری نیست چیه؟ می گفت باید باشید... چقدر منو اذیت کرد. یک روز سرم درد می کرد اجازه گرفتم زودتر برم گفت باشه بذار بچه ها برن یک ربع نیم ساعت بعد برو( البته با کلی غر غر / ضمنا داشته باشید که از بچه ها انگار بترسه که بذار اونها برن...) من با این حال یک ساعت تحمل کردم و بعد رفتم. ببین هنوز نرسیدم خونه دیدم چند تا missed call که کجایی؟ یک نامه فوری داریم؟ این چه وضع شیفت داشتنه و قس علی هذا... بهش گفتم خداوندا خودتون گفتید یک ربع نیم ساعت من با این حال یک ساعت موندم... دیگه حرفی نداشت بگه فقط برای آزار من این کارو کرد.
حالا از دیروز گفته کل شیفت ها کنسل!!! باز نمی دونم چی شده... کلا تعطیله...
ما رو هم دیوونه کرده...
خیلی خیلی بی عدالته... خدا ازش نگذره چون مدیر موظفه که عدالت رو لااقل در حد ظاهر حفظ کنه... حالا تقسیم بر اساس توانایی ها و توانمندی ها که افسانه است...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
به نظر من شما باید راجع به این موضوع و مشکلی که داری درخواست یه وقت و جلسه با مدیر کنی و تمام مشکلتو بگی

اگه منطقی برحورد کرد که همه چی حل می شه در غیر اینصورت استعفا بدی اونوقت مطمئن باش یا درست می شه یا اعصایت راحت می شه
مامی جون منظورت مدیر بالاتره؟
استعفا که نمی شه... البته من متنفرم از کارم... ولی من کارم رو لازم دارم. مجبورم ادامه بدم. همینجوری که نمی تونم کارم رو رها کنم. ضمنا سیستم دولتی بیکار الدوله زیاد داره... یک سیستم فشل و تنبل... من نباشم یکی دیگه... مطمئن باش آب هم از آب تکون نمی خوره.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
من دیگه اوستای سیستم اداری هستم. مدیر بالاتر هم هییییییییچ وقت مدیرش رو ول نمی کنه کارمند رو بچسبه... نشون به این نشون که این همه حرف به زن مردم( همون خانم همکارمون) زد هیچ اتفاقی هم براش نیوفتاد...
مگه مدیر بالادست در حد پیامبر باشه... وگرنه ماست مالی می کنه یا اینکه یک عیب رو خودت میذاره یا یک گیری به خودت می ده که حالا بیا و درستش کن... هر چند من به لطف خدا شناخته شده هستم ولی حسود تااااااااااا دلت بخواد دارم... همیشه کسانی هستند که اگه من با مدیرم اختلاف بیوفتم به نفع خودشون و در جهت تخریب من سوء استفاده کنند.
خدا امام زمانمون رو برسونه...
خدا لعنت کنه آنچه و آنکه رو که باعث شد این سیستم اینقدر عذاب آور بشه... هر مدیر برای خودش سیستم ارباب رعیتی بر پا کرده هیچ کس هم جوابگو نیست... خدا پدر ارباب های قدیم رو بیامرزه باز یکی میومد ریش سفیدی می کرد حرفش رو می پذیرفتند الان که هیچی...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
بچه ها جواب خاصی برای اون حرف بی منطقش ندارید...
ملودی جون شده طی یکی از همون پیامک ها اون جکت رو براش می فرستم... هر چند اونقدر عجول و سطحیه که بعید می دونم بفهمه و تعمق کنه بفهمه یعنی چی! شفاهی بگم که عمرا بگیره مطلب رو...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دوست قدیمی جان....شرایط سختیه.... میدونی محیط کاری بخش اعظم اوقات ما رو در روز تشکیل میده...اگه قرار باشه مدام زجر بکشی حقیقتا به مرور روح و روان آدم رو تحت الشعاع قرار میده...مخصوصا که میگی متاسفانه از کارت متنفر هم هستی....

واقعا نمیدونم شاید این رییست سعی میکنه با این کارها تو رو عاصی کنه تا خودت رو از بخش اون منتقل کنی... خودت چی فکر میکنی؟

اصلا به جابجایی فکر کردی؟
yesterday you said tomorrow....just do it
به جابجایی درون همون اداره یا جابجایی به جای دیگه؟
به هر دوش فکر کردم. برای جابجایی به جای دیگه که متناسب با روحیاتم باشه مدتها پیش فکر کردم ولی به همون دلایلی که می دونی قدرت ریسکش رو نداشتم و مدام می گفتم اون میاله حل شه بعد بقیه مسایل و همینطور فرصتها از دست رفت و ردیف حقوقی اون جایی که می خواستم برم پر شد ، البته رییسم هم رضایت به انتقال نداد گفت ما شما رو لازم داریم!!! بله دیگه کی بهتر از من!
جابجایی درونی هم برام گرون تموم می شه با توجه به اینکه تازه اینجا اومدم. ضمنا همه جا آسمون تقریبا همین رنگه حالا برخی جاها یکم آبی تر...
نمی دونم والا... البته به هر حال جابجایی داخلی امکان پذیره ولی تبعاتش زیاده....
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
اینو قبول دارم که هرجا بری آسمون همین رنگه...ولی مسئله اینجاست که این رئیس شما فعلا به این رویه تو عادت کرده و ترک عادت هم اغلب موجب مرضه... نه اینکه نشه ها ...ولی خیلی سخته که بتونی خود جدیدت رو به خوردش بدی....خود جدیدی که زیر بار زور نمیره.... ولی وقتی جای جدید بری خوبیش اینه که میتونی از ابتدا مرزهات رو تعیین کنی...
yesterday you said tomorrow....just do it
البته دیوونه هستا... گفتم که با اون خانم هم دهن به دهن گذاشته... با بقیه هم روابط خوبی نداره... ولی من رو بیش از همه اذیت می کنه. البته من هم خیلی ملایم بودم تا حالا باعث شده پر رو بشه.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز