2777
2789
عنوان

راهنمایی می خوام برای پاسخ دادن به مدیرم. لطفا همفکری کنید.

| مشاهده متن کامل بحث + 3326 بازدید | 89 پست
طبق حکمم جایگاه من همین جاست. ضمنا تازه اومدم اینجا... برام بد می شه هی جابجا بشم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پس دعا میکنم جناب رییس بد اخلاق بره یه جای دیگه:))))

حالا سوای شوخی واقعا درکت یکنم چه فشاری داره روت میاره
چون خودمم توی این موقعیت بودم
:( ایشالله زودتر راه حلشو پیدا میکنی و اونم سر عقل میاد و این قدر اذیت نمیکنه دوستم
مهرآفرین باور کن این همراهی درکت یک دنیا برام ارزش داره. همین که حالم رو می فهمی... خدا خیرت بده. دعا کن برام...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
واقعا که امام حسین(ع) می فرمایند حاجت مبر مگر به یکی از این سه نفر: یا دیندار، یا صاحب مروت یا کسی که اصالت خانوادگی داشته باشد...
واقعا همینه... خدا روزی من و هیچ کس رو دست نامرد نندازه... خدا کار هیچ کس رو به بی شرف حواله نکنه...
یک بار بهش گفتم من استرس می گیرم منو اینقدر دچار استرس نکنید... بدتر داره می کنه...
خدایاااااااااااااااااااا تو چقدر بزرگی که هر کاری می کنیم نظر رحمتت برنمی گرده...
یا رب نظر تو برنگردد...


مهرآفرین جونم ممنون. باز هم چیزی به ذهنت رسید استفاده می کنم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
من هم یه مدت مشکل شما را داشتم واقعاً خدا آدم را گیر آدم زبون نفهم نندازه مدیر بنده که با یه لابی مدیر شده بودن و لیاقت کار هم نداشتن مدام همه را به خدا و پیغمبر واگذار می کردن و کلاً از نظر اعصاب و روان آدم را بهم میریخت البته ایشون خانوم تشریف داشتن
سیچان جون من که به دلایل متعددی دنبال مدیریت نیستم ولی خب از بابت احساس خطر درست می گی... ولی بزدلی و بی کفایتی اش رو روی من خالی می کنه؟

خودش که می گه من از همه چیز افتادم با این مدیریت... دلم می خواد رها کنم... منم دنبال این چیزا نیستم... ضمنا همین الان مدیر رزرو رو وارد واحد کرده اند تا آموخته بشه و بعد ایشون مدیریت را به دست بعدی برسونند!
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دقیقا ایشون هم با بی کفایتی و با اتصال مدیر شده... حالا اینها هیچ... یک ذره دیسیپلین مدیریتی و اداری نداره...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دوستان بیایید لطفا هر چی به ذهنتون می رسه بگید. ممنونم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
حالا هی می گن تو کارهای دولتی کسی کار نمی کنه. من که کمرم زیر بار کار خم شده...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
شما هم باهاش صحبت کن با مدیر بالاترتون هم صحبت کن ببین نتیجه می گیری من همه این کارها را کردم و به نتیجه ای نرسیدم ولی خوبی واحد ما این بود که بچه ها با هم بودن اینجوری استرسی که بهمون وارد میشد کمتر بود
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792