2777
2789
دوستان سلام. من یک مدیر بی انصاف و ضعیف کش دارم. خیلی خیلی منو اذیت می کنه. هر چی کاره می ریزه روی دوش من... منم بی نقص و عیب و تاخیر انجام می دم ولی عوض تشکر هی مدام بدتر می کنه. نگید که انجام نده. چون هم نمی تونم از نظر وجدانی هم اینکه وقتی پایین نامه پاراف می کنه خانم فلانی انجام بدید و نامه هم تاریخ داره و باید تا زمان معینی انجام بشه اگه انجام ندم منتظره که همین رو علم کنه و منو تخریب کنه. چیز هم یاد گرفته چپ می ره راست می ره می گه من این کارو یه سوته انجام می دم. ببخشید یک ذره شعور نداره یک گزارشی رو من پریروز فراهم کردم فقط آقا مطالعه کرد و واسه خودش یک تغییراتی داد و تغییرات دوباره اصلاح شد و نامه آماده شد، یک ساعت و نیم طول کشید اونوقت امروز یک نامه مشابه همون نامه آورده روی میز من بعد می گه : " این نامه ده دقیقه بیشتر طول نمی کشه".
باور کنید دو تا از این نامه ها رو به دو نفر کارمند دیگه داده هر دو استنکاف کرده اند و از زیرش در رفته اند تا می بینه چیزی رو کسی انجام نمی ده می ده به من... دیگه کلافه شدم. حالا اینها همه در حالیه که وظیفه اصلی من یک چیز مهم تر و خیلی وسیع تره و من اصلا نباید جواب بدم یا نهایتا در جواب دادن باید نظارت کنم. و ضمنا نامه ها هم باید تقسیم شه.
القصه حالا این حرفش که " کاری نداره جواب این نامه ده دقیقه طول می کشه " خیلی خیلی رو دلم مونده. من باید یک جواب مودبانه ولی دندان شکن که اگه بخواد جایی هم عنوان کنه ( چون به شدت اهل تخریب و زیرآب زنی است) پیدا کنم و بهش بدم. خیلی خیلی غیر منصفانه است. بابا یک نیمرو بخوای بذاری سر سفره یک ربع طول می کشه اونوقت یک نامه که باید روش فکر کنی و گزارش کار هستش چطور ده دقیقه طول بکشه...
بچه ها من خیلی خیلی خسته ام. یک جواب اداری( نه خانوادگی و یا خاله زنکی) به من بدید... لطفا کمک.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
سلام دوست قدیمی عزیز

ببین من الان به ذهنم نمیرسه چی باید بگی که هم محترمانه بشه هم دلخوریتو نشون بده

فقط اینو میدونم مدیر بد توی همه ابعاد زندگی آدم تاثیر میذاره
خودم با همچین آدمی یه مدت کار کردم که به شیوه خودش مدام سعی داشت منو بچزونه:) آخر هم من طاقت نیاوردم و برای حفظ آرامش خودم باهاش برخورد جدی کردم و همه چیز تموم شد:)
برای حفظ آرامش خودت هم که شده زودتر دنبال یه راه حل درست باش. وگرنه هی روز به روز بیشتر روت فشار میاد و کم کم هم مریضی روحی میگیری هم جسمی عزیزم
امروز یک اطلاعاتی رو از یکی دیگه از کارمندان می خواسته حالا اون هم داده ولی یکم با تاخیر به مدیر داده. اونوقت مدیر به من!!!!! که اصصصصصصصصصصصصصصصلا نمی دونستم اون اطلاعات رو از اون کارمند خواسته و اون هم تاخیر کرده، اس ام اس داده از توی جلسه که 5 تا کارمند دارم یکی شون نمی تونه به من اطلاعات بده!!!!!!!!!!!! داشته باشید که من بیچاره اصلا اطلاع از موضوع نداشتم!
به همکارم گفتم تازه فهمیدم موضوع چیه...
یک اشتباهی کردم بهش یک بار گفتم هی زنگ و اس ام اس نزنید من استرس می گیرم من خودم کارم به موقع است. اینو فهمیده عمدا زنگ و اس ام اس می زنه منو دچار استرس کنه...
دوستان احتمالا می دونید من به خاطر زندگی شخصی ام خیلی ضعیف و خسته دل هستم و سعی می کنم تو محیط کار کل کل نداشته باشم و آهسته برم، آهسته بیام که دغدغه اضافی برام درست نشه ولی انگار برعکسه...
کاملا بین کارمندا تفاوت می ذاره انگار از برخی شون حساب می بره...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مهر آفرین جونم ممنونم که درکم کردی. الهی خدا کمکت کنه. همین یک دنیا برام ارزش داشت. چون اگه برای یک سری همکاران حسود اداره تعریف کنم انگشت اشاره رو به سمت من می گیرن می گن ای بابا با مدیرت مشکل داری!
دقیقا منو به شیوه خودش می چزونه و بسیار ببخشید بی ادبه...
چند روز پیش یکی از همکارن خانم باهاش دهن به دهن شد حرفای خیلی بدی بهش زد... به یک خانم ها...
البته اون خانم هم بهش یک سری حرف درشت زد ولی اون هم کم نیاورد... کم سن و ساله... دیسیپلین نداره... از اونها نیست که با یک بار جدیت یا اخم و تخم درست شه... باید بهش باج بدی یا گلم جانم الکی کنی یا مثلا براش کارای شخصی شو پی گیری کنی...یا کاملا بی خیال باشی....منم اهلش نیستم... منو می چزونه...
باور کن اونقدر احترامی که من بهش می ذارم کمتر کسی تو اون واحد بهش میذاره یا نهایتا یک نفر دیگه ولی اونقدر منو آزار می ده که خدا می دونه... من واگذارش کردم به خدا... من اونقدر دل شکسته ام که می دونم هر کی به پر و پای من بپیچه خیر نمی بینه...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دوست قدیمی
اون دبیر سابق منم همین طوری بود

یاد گرفته بود هی چپ و راست از طریق جی تاک بهم امر و نهی میکرد و بهم استرس میداد
احتمالا فهمدیده بود این کارش به من استرس میده، هی تکرار میکرد. با بقیه خبرنگارا این قدر از طریق چت امر و نهی نمیکرد

تا میدید دارم با یکی حرف میزنم، یا یه سایت شخصی باز کردم، یا دارم چای میخورم یا دارم به شوخی یکی میخندم و ..... هی می اومد توی چت حرفهای استرس زا میزد
تا ساعت 3 بیشتر وقت نداری گزارشو تحویل بدیا
گفته باشم که من فقط همین امروز گزارش تحویل میگیرم
گزارش فلان به کجا رسید؟
معرفی نامه به فلان جا رو پیگیری کردی؟
هر کی گزارش ها رو دیر بده براش کسری کار میزنم
و........

تا اینکه یه روز من تصمیم گرفتم جلوی این همه موج منفی که برام میفرسته رو بگیرم و خیلی شیک و رسمی ایشون رو ایگنور کردم:)

گفت خانم فلانی فلان چیزو که براتون نوشتم خوندی؟
نم خیلی شیک گفتم نه نخوندم. چون شما رو ایگنور کردم


به همین راحتی
این شد پایان استرس هایی که بهم الکی تحمیل میکرد:)
پیراشکی جان دقیقا دلم از همین می سوزه که میون شش تا کارمند اضافه کار منو از همه کمتر می ده! لااقل اگه مادی جبران می کرد یک دلخوشی ای داشتم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
دوست قدیمی

من میدونم شما چه قدر خانوم و مودبی:)

بعضی ها زیاد جنبه احترام ندارن. یعنی جنبه قدرت ندارن. وقتی مدیر میشن دست و پاشون رو گم میکنن و فکر میکنن اونی که از همه بیشتر وظیفه شناس و آن تایمه، بیشتر قابلیت چزوندن داره:)

نذار بهت استرس وارد بکنه
هر کسی خودش کلی دغدغه شخصی و مشکل داره، دیگه واقعا تحمل نداره یکی دیگه هی بار اضافه بهش تحمیل بکنه
برای خودت ارزش قائل باش و خیلی قاطعانه اما مودب باهاش برخورد بکن
حالا با این اوصافی که گفتی تازگی با یه خانوم دیگه هم درگیر شده، دیگه کسی فکر نمیکنه شما مقصری!!!

همه متوجه میشن ایشونه که مقصره و با کسی توان سازش نداره
نمی شه که... من کارمندم و ببخشید ببخشید( واقعا اینجوره دیگه) خر دولت! مجبورم کار کنم... نمی شه که بگم ندیدم... هر چند یک عده می گن و عزیزتر هم هستند... من نمی دونم اونها یا پشتشون به یک جایی گرمه یا چه جوریه که اینقدر راحت از زیر کار در می رن... اینو کلا دارم می گم نه صرفا در واحد خودمون...
مهرآفرین خیلی خوب منو درک کردی...
دلم تنگه بچه ها... چقدر ما انسانها می تونیم بی شرف باشیم... من واقعا زحمت کش هستم. چند بار مودبانه سعی کردم باهاش صحبت کنم هر بار بهش گفتم شده کار من بمونه؟ سکوت کرده چون واقعا نمی تونسته بگه آره، هر بار گفتم من بهتون بی احترامی کردم؟ سکوت کرده. ولی ادم نمی شه...
واقعا برخی لیاقت دارند که به جای صحبت رو در رو بریم غیبتشون رو بکنیم یا زیرآب بزنیم...
یک لقمه نون رو توی خون می زنم می خورم... خدا از آدم بی انصاف نگذره
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
سلام دوست قدیمی عزیز

بعضی مدیران فکر میکنند اگه از کارمندشون تشکر کنند ممکنه اون کارمند توقعش بالا بره ... به همین دلیل مدام سعی میکنند که کار رو بی ارزش جلوه بدن تا مبادا طرف متوقع پاداش یا هرچیز دیگه ای بشه... البته این از ضعف شدید مدیریتی ناشی میشه که متاسفانه مدیرت بهش مبتلاست...

یه جوکی هست که میگه یکی داشت ادعا میکرد که هزار سال در نظر من مثل یک دقیقه است و میلیاردها پول در نظرم یک ریال...بعد دوستش به شوخی میگه میشه یک ریال پول به من بدی و اون هم جواب میده یه دقیقه صبر کن!!

من جای تو بودم تو یه فرصتی میگفتم این زمانهایی که شما ازش یاد میکنید مثل ده دقیقه ای این کار انجام میشه منو یاد این لطیفه می اندازه...
yesterday you said tomorrow....just do it
البته دوست قدیمی عزیز
دبیر من یه مورد استثنا بودا!
کلا موجود ناسازگاری بود که با همه از کوچیک تا بزرگ مشکل داشت و بحثش شده بود و تقریبا با همه قهر بود
من آخرین کسی بودم که باهاش برخورد کردم:) وقتی دید تنها کسی که هنوز باهاش بحثش نشده و میتونه روش رییس بازی در بیاره هم جوی رفتارهای زشتش ایستاده، کلا قاتی کرد

هر روز میرفت دفتر مدیر و عین بچه کوچولوها چغولی همه رومیکرد و زیر آب همه رو میزد:)
آخر سر هم البته به خاطر این عدم سازش و این رفتار های خاله زنکی کلا عذرشو خواستن:)
من از نظر تحصیلات از همه کارمنداش و از خودش بالاترم... از نظر سابقه کار هم مساوی با خودش هستم و از بقیه کارمندا بالاترم... اونوقت اینه دستمزدم.
واااااااااااااااای ملودی جونم دلم می خواست بیای و ازت کمک بگیرم. علیکم السلام. چه خوب کردی که اومدی...
اینو بگم که از همون هایی که حساب می بره ازشون تشکر می کنه.نمایشگاه داشتیم بعداز ظهر از نمایشگاه بر می گشتیم یکی از همکاران یک جایی پیاده شد و مسیر من بعدش بود. اون خانم که پیاده شد ازش تشکر کرد و گفت دستتون درد نکنه، زحمت کشیدین! من با تشکر کردن از اون خانم مشکلی ندارم. خیلی هم خوبه ولی زحمات من رو نادیده می گیره. بعد من که می خواستم پیاده شم انگار نه انگار... بعدش هم تشکر نکرد. حتی به روش اوردم و گفتم آقای فلانی باز هم به آقای ایکس از صبح هفته بعدش اومدیم واحد یک تشکری ازمون کرد شما که هیچی... ( من روز اخر برای کاری مرخصی گرفتم و موقع جمع کردن وسایل نبودم) گفت : خب شما روز آخر نبودید که تشکر کنم!!!!! باز هم تشکر نکرد...
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
مهرآفرین جونم دقیقا یک بار نشستم باهاش صحبت کردم . بعد دعوا با اون خانمه... داشت غیبتش رو می کرد که کار انجام نمی ده. من گفتم ببینید به من ربطی نداره این موضوع و من قضاوتی نمی کنم چون بین شما بوده و قضاوت نادرست دنیا و آخرت آدم رو به باد می ده من فقط خواهرانه یک چیزی به شما می گم : " چهار نفر آدم رو برای خودتون نگه دارید" همه رو از خودتون نرونید و بعد شروع کردم چند تا از گلایه هام رو در فضای مودبانه و ارام گفتم ولی یکی اش در یکی اش دروازه... برخی فقط با بی حیایی و دعوا و داد و بیداد کارشون راه میوفته...
با خودش می گه خب " این دوست قدیمی هر وقت ناراحت بشه آخرش اینه که میاد با خودم حرف می زنه و گفتمان! می کنه پس کبریت بی خطره! " یعنی حتما باید برم به بالا دستی غیبتش رو بکنم...
به خدا من آدم فرصت طلبی نیستم وگرنه به راحتی از همون دعوا با اون خانم همکار به راحتی می تونستم سوء استفاده کنم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز