خدا رحمت کنه پدر شما را نه دارم زندگیم را میکنم ولی از ته قلبم حالم بهتر نشده که هیچ روز به روز بدتر هم میشم وقتی جای خالیش تو زندگیم اذیتم میکنه چارهای جز تحمل ندارم من خیلی به پدرم وابسته بودم حتی تا حدی صمیمی بودم که به جای مادرم پدرم همرازم شده بود 😢😢😢😢
پدر من یه فرشته بود یه بت بود که تو خونواده پرجمعیت ما حکم حاکم داشت هیچکس به جز اون نداشتبم همه کسمون بود الان زندگیای هممون رو هوا معلوم نیست کی باید بزرگی کنه برامون
نمی دانم چرا من نفهمیدم بابام برای همیشه داره میره. همش فکر می کردم حالش خوب میشه. نشد که نشد
اینارومیگم که اروم بشی یکم بعضی وقتا یاد یه کاراییش میفتم دنیا رو سرم خراب میشه نمیتونم زندگیمو بکنم اصلا نمیشه خوشحال باشم مثل قبل ولی فکرمیکنم که جاش توبهشته و راحتته بهتراز این دنیای لعنتیه
شما بچهداری?
نه بابای من اصلا درد نکشید سالم و سرحال هیچیش نبودچندماه قبلش یه چکاپ رفته بود همش میگفت به همه که من هیچ مشکل ندارم کیف میکرد ولی یهو قلبش وایستاد شوک شدیم شوکی که فکرنمیکنم دیگه ازش دربیایم
برادرم همسایه دیوار به دیوار مادرمه اما 6 ماهه خانه مادرم نیومده. چطوری آروم باشه وقتی از دلتنگیه برادرم باید پشت پنجره بایسته که از سرکار میاد ببینتش
همه کار کردم که برادرم آشتی کنه بدتر شد که بهتر نشد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
