پنج سال منو خر و احمق فرض کرده بود هر بار شک میکردم میگفت تو بیمار روانی هستی خدا شفات بده خیلی حرفای بدی بهم میزد طوری که ضعیفتر از همیشه شدم من روز به روز ضعیفتر با اعتماد به نفس صفر هر روز توهین هر روز تحقیر اونم هر روز دنبال کثافتکاری خودش
حتی تو خوابمم نمیدیدم انقد فاسد باشه با اینکه همیشه بهش شک داشتم ولی تا این حدشو تصور نمیکردم
چندروزه خواب و خوراک ندارم یافه نحس و هیکل نجسشم باید تحمل کنم