درسته تجربه های کوچیکی داشته مثلا توی خیابون مادرِ یه پسربچه که نون دستش بود یه تیکه نون بهش تعارف کرد و قبل ازینکه دخترم اون نونو بگیره پسر بچه چنگ زد از،دست مادرش و نورا یهو شوکه شد و بغض کرد و دویید .میبینم که تو ارتباط با پسربچه ها یکم محتاط تره و وقتی توی پارک سرو صداشون بلند میشه دوست نداره دیگه اونجا باشیم
بهش سخت نمیگیرم فقط نگرانم و دوست دارم اونم در کنار بچه های دیگه لذت ببره
همیشه هم باهاش حرف میزنم که چقدر خوبه که ما دوست پیدا کنیم و ازینجور حرفا
وقتی توی پارک بچه ای نزدیکش میاد اسمشو میپرسم سوالای مشترک ازشون میپرسم که بتونم یکم ترسشو بریزم
در هر صورت ممنونم بخاطر توضیحات واضح و کاملتون دوست عزیز