رابطه مون مثل یه ماشینه که همه چیزش خوبه، سرحاله، ترتمیزه، نوئه، مدل بالاس ولی یه ایرادی داره که هی اذیت میکنه و نمیفهمیم کجاس!
خسته شدم انقد وسط هر خوشی یه جنگ و دعوا بود
خسته شدم انقد حرفامونو نگه داشتیم و از ترس اینکه دعوامون بشه نگفتیم
خسته شدم انقد مراقب رفتارمون بودیم که نکنه اون یکی ناراحت بشه عصبانی بشه
دوسش دارم هنوز، خیلی مهربون و مسئولیت پذیره اما یه جاهایی کاراش انقد خسته م میکنه که دلم میخواد دوسش نداشته باشم