2777
2789
عنوان

جادوگر عشـــــــــــق

| مشاهده متن کامل بحث + 44918 بازدید | 299 پست
سلام به همه دوستان و همراهان عزیز عزیزان به دلیل سرعت بسیار پایین نی نی سایت و استفاده دیگر دوستان، این تایپیک به تل گرام منتقل شده جهت عضویت شماره تماس خودتون رو برام بفرستید تا ادتون کنم سپاسکزارم
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سارا جان جدیدا ایمیل و مباحث مورد علاقه برای من باز نمیشه نمیدونم چرا درخواست دوستی بدید و بعد با پیام ارسال کنید یا به این ادرس ایمیل کنید: jk_e@ymail.com
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
سلام من تازه با شما آشنا شدم نمیدونم کسی اینجا دیگه فعالیت میکنه یا نه! مانیا جان اگه هستی لطفا به سوالی ک ذهنمو خیلی وقته مشغول کرده جواب بده ممنون میشم میخوام بدونم باقدرت جذب و تمرکز میشه کسی ک دوستش دارمو تو زندگیم نگه دارم و بش برسم?
با سلام خدمت همراهان عزیز و دوستان خوبم'با لطف پروردگار درسهای جدید رو آغاز میکنم ادامه دروس قبل
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
درس هفتاد و ششم سلام و هزاران سلام به همه ی شما و با آرزوی تجلی طرح الهی همگان.بی مقدمه به سراغ بقیه ی درسمان یعنی اصول آگاهی برتر می ریم. در درس قبلی ما چند تا از این اصول را بررسی کردیم و حالا ادامه اش را بررسی می کنیم. یکی از مهم ترین اصول برای رسیدن به آگاهی برتر رسیدن به تعادل است. اصل ۵ آگاهی برتر:به تعادل رسیدن. فرض کنید روی جاده ای هستید، یک طرفش دریا و یک طرفش دره است. به هر طرف بپیچید، صدمه می بینید. پس باید وسط و در منطقه تعادل باشید تا سالم بمانید. زمانی ما به تعادل می رسیم که صفاتی را که باعث عدم تعادل در ما می شوند را بشناسیم و در خودمان این صفات را متعادل کنیم. صفاتی که باعث عدم تعادل می شوند همان هایی هستند که باعث ایجاد ماند می شوند. مثل ترس، حسد و ...که آنها را در زیر بررسی می کنیم. 1 _ بررسی ترس : ریشه معضلات آدمی چیست؟ترس ریشه همه بدبختی های بشر است. یعنی اگر انسانی افسرده است، منفی است، یا بیمار است، ریشه اش ترس است. پس اگر ترس را بشناسیم و کنترل کنیم، معضلات حل می شوند. به همین دلیل گفته اند ترس برادر مرگ است. *چیزی به نام ترس در دنیا وجود ندارد، بلکه آن را خودمان می سازیم. فرهنگ بد، اجتماعات، خانواده و ... ترس را می سازند. ما ترس را می سازیم. *مثلأ با فرهنگ غلط، ترس را به فرزندانمان دیکته می کنیم و می گوئیم: الآن لو لو میاد! *یا مثلا" می گویند از خدا بترس. این اشتباه است، کسی که از خدا بترسد، هیچ وقت به خدا نزدیک نمی شود، در حالیکه منبع انرژی ای که در خودمان است، همه از خداست و خدا منبع عشق و دوست داشتن است. خدا ترسناک نیست. خدا زیباترین زیبایی هاست. (به همین دلیل است که بالاترین نوع توحید ، توحیدی است که آدمها برای تقرب و دوستی با خدا او را عبادت می کنند نه از ترس جهنم. ) نکته :فراموش نکنیم که وقتی به بچه می گوئیم از خدا بترس، در ضمیر نا خود آگاه او این طوری برنامه ریزی می شود که خدا ترسناک است. بهتر است بگوئیم به خاطر ضرری که به خودت یا دیگران می رسانی، این کار را نکن. خدا را بهانه قرار ندهیم. نقطه مقابل ترس شجاعت است. ترس و شجاعت مربوط به چاکرای 3 هستند. کسی که خیلی شجاعتش بالاست، چاکرای 3 او قوی است. چاکرای 3 با گوارش ما در تماس است. کسانی که ترسو هستند، معمولأ معده و دستگاه گوارششان هم ایراد دارد و دهانشان بوی بد می دهد(به دلیل ایراد معده). و بر عکس، آدم های شجاع، معده های قوی دارند. (اینها را فعلا" در همین حد بدانید تا وقتی که به درس چاکراها برسیم.) *ترس خوب است یا بد است؟ اگر ترس را برداریم، و به کسی بگوئیم از پنجره بپر پائین، می پرد و صدمه می بیند. پس ترس در نقطه تعادل زیباست. هر چیزی محوری دارد به این شکل: شجاعت ترسویی 5 4 3 2 1 0 1- 2- 3- 4- 5- تعادل اگر شجاعت روی 5 باشد، از پنجره می پریم و اگر روی 5- باشد، باعث ترسویی می شود. پس روی صفر می ایستیم که نقطه تعادل است .( چون احتیاط، شرط عقل است و پریدن از پنجره دلیل شجاعت راستین نیست.) *مثال: به کسی می گویند جاده لغزنده است( مثلأ 5% لغزنده است)، اگر کسی اصلأ نترسد و مثلا" نود تا شجاعت داشته باشه، با سرعت میره و لیز میخوره و تصادف می کنه. اگر کسی 20% بترسه، اصلأ دیگه پایش را از خانه بیرون نمی گذارد. پس روی نقطه تعادلش ترسیدن درست و به جاست.و شجاعت یعنی روی نقطه ی نود رفتن در اینجا نادرست است و شجاعت کاذب است. 2 _ بررسی مطلق بودن : اصلی وجود دارد به نام اصل مطلق بودن.ما باید بدانیم که فقط خدا مطلق است و وقتی ما درباره ی هر چیزی غیر از خدا فکر می کنیم باید به آن نسبی فکر کنیم نه مطلق. مثلا" وقتی از خودمان یا دیگران توقعی داریم باید نسبی فکر کنیم نه مطلق.اگر کسی ما را دوست دارد، نمی توانیم بگوییم که مطلق ما را دوست داشته باشد. وقتی این باور را در زندگیمان وارد کنیم می پذیریم که مثلا" مادر ما می تواند غیر از ما بچه های دیگرش را هم دوست داشته باشد یا کسی که دوستش داریم می تواند به صورت مطلق همه ی آنچه را که ما می خواهیم نداشته باشد.خیلی مواقع در زندگیمان که احساس خوشبختی نمی کنیم و فکر می کنیم همه ی مسایل موافق میل ما نیست برای اینست که داریم مطلق فکر می کنیم نه نسبی. اگر نسبی فکر کنیم همه چیز درست می شود! اگرتوقعاتی که از خودمان یا دیگران داریم ، برآورده نمی شود به دلیل مطلق فکر کردن است و به خاطر اینکه توقع داریم خودمان و دیگران به صورت مطلق همان باشند که ایده آل ماست به همین دلیل دچار احساس عدم رضایت می شویم. بنابراین برای رسیدن به آگاهی برتر باید تمرین کنیم تا به همه چیز زندگی، خودمان ، توقعاتمان از دیگران ، برآورده شدن آرزوهایمان و غیره و غیره به صورت نسبی فکر کنیم نه بر اساس اینکه فقط اگر مطلق ایده آل باشند خوب هستند. 3 _ بررسی حسادت : می دانید که حسادت یعنی چیزی که متعلق به دیگری است ما را چنان ناراحت کند که دلمان بخواهد آن شخص آن را از دست بدهد! و غبطه یعنی دلمان می خواهد ما هم آن چیز را داشته باشیم اما دلمان نمی خواهد آن شخص کوچکترین ضرری بکند یا آن چیز را از دست بدهد. _ داشتن آنچه که متعلق به دیگری است، خوبست یا نه؟ طبیعتا" حسادت خوب نیست اما غبطه خوردن مفید است چون آدم را به سمت رقابت سالم پیش می برد.برای اینکه موضوع را بهتر بفهمیم باز باید مثل صفت ترس آن را روی محور ببریم آن وقت متوجه می شویم که خواستن آنچه که دیگری دارد ، فقط روی نقطه ی تعادل خوبست .این نقطه ی تعادل همان غبطه خوردن است به جای حسادت. ( نکته :چاکرای مخصوص حسادت ، چاکرای 4 است اما حسادت حتی روی چاکرای 5 و 6 هم اثر مخرب می گذارد و آن را می بندد که در درس چاکراها به این مطالب هم می رسیم. ) نتیجه گیری مهم _ما در آگاهی برترمی خواهیم یاد بگیریم که احساساتمان را سرکوب نکنیم چون ایجاد عقده می کند. فقط باید یاد بگیریم که آنها را درست تعریف و تعبیر کنیم. یعنی ما ترس و حسادت و ... را در خودمان سرکوب نمی کنیم بلکه (مثل صفات نیمه ی تاریک )آنها را درست تعریف می کنیم و می آموزیم که همه ی این صفات روی نقطه ی تعادل درست و پسندیده هستند پس سعی می کنیم آنها را با مشارطه و مراقبه و مکاشفه کنترل کنیم. یعنی ترس را در خودمان سرکوب نمی کنیم بلکه حسش را عوض می کنیم تا به نقطه ی تعادل برسیم و حسادت را در خودمان سرکوب و انکار نمی کنیم بلکه آن را به رقابت سالم تبدیل می کنیم. 4 _ بررسی خودخواهی : نقطه ی مقابل خودخواهی نوع دوستی است. ( که در مرتبه ی بالایش می شود ایثار) ایثار باید هدفمندانه باشد، یعنی باید مطمئن باشیم که با ایثار کردن ما، هدفی که می خواهیم به آن برسیم، درست پیش می رود و ثمره ای نیکو می دهد. این به آن معنی است که ایثار فقط در حدی درست است که " حرمت به خویشتن ما " حفظ بشود. خودخواهی یک کوته بینی در فرد ایجاد می کند یعنی مانند یک پیله و حصار به دور فرد می تند که شخص از آن پیله آن طرف تر را نمی بیند.یعنی این پیله آگاهی او را پایین می آورد. برای رسیدن به آگاهی برتر ما باید مواردی را که در موردش خودخواه بوده ایم را شناسایی کنیم و به جایش نوعدوستی بگذاریم. ( خودخواهی مربوط به چاکرای 5 است اما چاکرای 6 را هم می بندد که در مبحث چاکراها به آن می رسیم.) ۵ _ بررسی نفرت : نفرت داشتن از فرد یا افرادی باعث می شود که ما از آگاهی برتر فاصله بگیریم. (نفرت باعث بسته شدن چاکرای 4 می شود یعنی وقتی از کسی نفرت داریم یا با نفرت از خاطره ی کسی حرف می زنیم باعث بسته شدن چاکرای 4 می شویم که در درس چاکراها به آن می پردازیم اما بد نیست بدانیم که ایراد در چاکرای 4 باعث می شود تا سیستم ایمنی بدن پایین بیاید و گردش خون مشکل پیدا کند و مثلا" اگر در این حالت ویروسی به بدن وارد بشود، سریع بدن به آن مبتلا می شود! راه حل موجود هم اینست که وقتی از کسی متنفر هستیم تا به او فکر می کنیم در دلمان به او عشق بدهیم.اول او را ببخشیم و بعد مدام در دلمان برایش برکت و موفقیت را بطلبیم .این کار باعث تعادل یافتن چاکرای 4 می شود. حالا خوب می فهمیم که چرا هر گناهی به ضرر خود ماست و هر چیزی که ماند تولید می کند مثل نفرت، خودخواهی و ...باعث بیماری می شود. شاید به همین دلیل وقتی حضرت عیسی ( ع) کسی را از بیماری مهلکی شفا داد به او فرمود دیگر گناه نکن!) ) حضرت عیسی (ع ) پیامبر بخشش همراه با عشق و آگاهی است زیرا در تعالیمش فرموده که اگر کسی توی گوشت زد، سمت دیگر صورتت را هم جلو بیاور. این به معنی اینست که او را ببخش و چنان نفرت را از خودت دور کن که آمادگی داشته باشی تا باز هم او را ببخشی.یعنی اگر باز زد، باز هم ببخشی! پس عیسی مسیح(ع) پیامبر بخشش همراه با آگاهی(و می توان گفت همراه با عشق) است .(محض اطلاع بدانیم که حضرت محمد(ص) پیامبر عشق است.) عشق نقطه مقابل نفرت است. درآگاهی برتر وقتی می خواهیم به تعادل برسیم باید به جای نفرت، به جا و اندازه، عشق بگذاریم. و اما راجع به خود عشق : تا کسی خودش را دوست نداشته باشد و برای خود احترام، قائل نباشد، نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد. ( حرمت به خویشتن) عشق این نیست که به خاطر دیگری، به خودت ضرر بزنی. این مجنون بودن است. در واقع عشق در محور تعادل، رو به بالا می رود نه اینقدر که شورش را در بیاورد!چون در این حالت می شود جنون! عشق باید با آگاهی همراه باشد. عشق بدون آگاهی مثل عشق خاله خرسه است.پس اگر در عشق به خودتان ضربه زدید، به دیگران هم ضربه می زنید و این عشق نیست. ۶- هوای نفس: آیا هوای نفس همان شهوت است؟خیر، شهوت جزئی از همان هوای نفس است.یعنی در واقع شهوت جزئی از کل است. هوای نفس یعنی هوس های نفس. این خواستن نفس ن یست، چون خواستن چیز خوبی است. هوای نفس، هوس های نفس است. مثلأ مرد شصت ساله، پنج روز میاد سر کار بعد نمی آد. و میگه یکهو هوس کردم برم مسافرت، یکهو هوس کردم برم دربند و ... یا کسی می گوید: هوس کردم همه این خربزه رو یکدفعه بخورم!این یعنی هوای نفس یعنی یک هو هوس کردم... سوال _ آیا باید هوای نفس را سرکوب کرد؟ جواب _ نه! هوای نفس را نباید سرکوب کرد. حتی شهوت را هم که جزئی از هوای نفس است، نباید سرکوب کرد. این ها سرکوب شدنی نیستند، بلکه باید کنترل شده باشد. اگر بخواهید سرکوبشان کنید، مشکل پیدا می کنید. . پس هوای نفس را نباید سرکوب کرد بلکه باید آن را با شرط و شروطی مناسب، در زمان مناسب انجام بدهید. با این کار اجازه نمی دهید هوای نفس بر شما غلبه بکند بلکه شما بر آن غلبه می کنید. پس ما تزکیه را سفارش می کنیم. ( یعنی مثل صفات نیمه ی تاریک باید آنها را بپذیریم و بعد کنترلشان کنیم نه اینکه انکار یا سرکوبشان کنیم.) در اسلام می گویند باید تقوی پیشه کنید. یعنی نقطه مقابل هوای نفس، تقوی است. ( محض اطلاع بدانید که به جز چاکرای 1 و 7، هوای نفس، تقریبأ به بقیه چاکراها مربوط می شود.شهوت مربوط به چاکرای 2 است. اگر به هوس آن جواب مثبت داده بشود، چاکرای 2 به هم می ریزد. اینجا فهمیده می شود که اگر در اسلام و ادیان دیگر، این همه به تقوی سفارش شده به دلیل آنست که تقوی نداشتن خیلی از چاکراها را به هم می ریزد.) خوب! پس متوجه شدید که هر گناه و ماندی ما را از تعادل خارج می کند و اگر می خواهیم به آگاهی برتر برسیم باید خودمان را به تعادل برسانیم. ( محوری را که درباره ی ترس مثال زدم به یاد بیاورید.) ما در درسهای آتی ، به امید خدا، باز هم درسهای مربوط به آگاهی برتر را با هم بررسی می کنیم. خدایا! کمکمان کن تا با کمک تو و عشق الهی تو خودمان را به تعادل برسانیم. آمین!
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq

درس هفتاد وهفتم
هدر دادن انرژی:
سلام و هزاران سلام به همه ی دوستان خوبم و با آرزوی توانگری برای همگیتان. بی مقدمه می ریم به سراغ بقیه ی درس آگاهی برتر. مبحثی در آگاهی برتر مطرح است به نام " هدر دادن انرژی " که لازمه همگی اون رو بدونیم و در موردش با هم صحبت کنیم. همه ی ما آدمها از راههای مختلفی انرژی را دریافت می کنیم اما همه ی ما نمی تونیم از این انرژی های دریافتیمان بهترین استفاده را بکنیم و حتی گاهی انرژیها را هدر می دهیم.





در دنیا انسان ها از نظر هدر دادن انرژی، به پنج گروه تقسیم می شوند. گروه 1 تا 4 مردود خوانده می شوند و جزو گروهی هستند که انرژی را هدر می دهند. فقط گروه پنجم هستند که کاملند و انرژی را از منبع اصلی می گیرند و آن را هدر هم نمی دهند.

انسان های آگاهی پست انرژی را از محیط طلب می کنند ولی انسان های آگاهی برتر انرژی را از خدا طلب می کنند. به خدا توکل می کنند و از او انرژی را دریافت می کنند.



پنج گروه انسانها بر اساس هدر دادن انرژی:



گروه اول- گروهی هستند که ظالمند.

گروه دوم- گروهی هستند که مظلومند.

گروه سوم- گروهی هستند که ایرادگیرند.

گروه چهارم- گروهی هستند که منزویند.

گروه پنجم- گروهی هستند که به خدا توکل می کنند و ازخدا انرژی می گیرند.





گروه اول- ظالمان.



این گروه ظلم می کنند و با زورگوئی انرژی دیگران را می دزدند. آنها با مکیدن انرژی هاست که انرژی می گیرند، به همین خاطر هم یک روز حالشون بده و یک روز خوبه! این ها با زورگوئی ، انرژی دیگران را می گیرند. تکیه کلام این آدمها این است: حالا چی میگی؟ همینه که هست! می خوای بخواه، نمی خوای نخواه! این ها دارای آگاهی پست هستند و با گرفتن انرژی دیگران، انرژی خود را بالا می برند.



تمرین : مراقبه کنید در مواردی که زور می گفتید، دیگر زور نگوئید.







گروه دوم- مظلومان.



بعضی وقتها ما مظلوم می شویم تا از افراد مقابلمان، انرژی بگیریم! شکسپیر می گه:" زندگی صحنه بازی است و همه ما بازیگریم. فقط می توانیم گاهی از نقش هایمان فاصله بگیریم و آنها را(یعنی خودمان را) ببینیم. " یعنی خود ما انتخاب می کنیم که نقش مظلوم را بازی کنیم.

تکیه کلام گروه مظلومان ، معمولآ این است: فرقی نمی کنه! می خواد باشه، می خواد نباشه، مهم نیست.



سئوال: در زندگی های ما ، کدام یک آن یکی را می سازد؟ظالم، مظلوم را یا مظلوم ظالم را؟

ما خودمان طوری کوتاه می آئیم و شیوه زندگی مان طوری است که اجازه می دهیم طرف به ما ظلم کرده و زور بگوید. پس به نظر من ، این مظلوم است که ظالم را می سازد.



یکی از استادانم در این باره، داستانی را تعریف می کرد که من منبعش را نمی دانم اما برایتان ذکر می کنم :


" داوینچی قرار بوده تابلوی بسیار بزرگی از به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (ع) بکشد، برای کشیدن چشم حضرت عیسی، دنبال چشمی معصوم می گردد تا از آن الگوبرداری کند. سرانجام این چشم را در چشم پسر بچه کوچکی در روستا می بیند و از روی چشم پسر بچه، چشم حضرت عیسی را می کشد. کشیدن این تابلو ادامه پیدا می کند،پانزده سال بعد، داوینچی می رسد به قسمتی که می خواسته صورت فرمانده ای را بکشد که حضرت عیسی را مصلوب کرده است. او به دنبال هر چشمی می گردد پیدا نمی کند. روایت بوده که خیلی از فرمانده ها حاضر نمی شوند حضرت عیسی را به صلیب بکشند و خودشان پشت صلیب عیسی مصلوب شدند. اما یک نفر از فرمانده ها که خیلی شقی و ظالم بوده قبول می کند هم عیسی(ع) را به صلیب بکشد و هم بقیه فرمانده ها را. داوینچی می خواسته شکل این فرمانده را بکشد. بالاخره داوینچی خبردار می شود که جایی، رئیس اشرار شهر را دستگیر کرده و قرار است او را که خیلی آدم کشته بوده به دار بیاویزند. او به دیدن این شرور می رود و می خواهد حکم اعدام او را چند روز عقب بیندازند تا بتواند از روی چشم او تصویر بکشد. وقتی شرور را برای نقاشی پیش داوینچی، به کلیسا می آورند او گریه می کند. داوینچی تعجب می کند که چنین آدمکشی چگونه گریه می کند. فرد شرور می گوید که او همان پسر بچه ای است که روزی داوینچی از روی چشمان او، تصویر حضرت عیسی(ع) را کشیده است! "

از این داستان می شود نتیجه گرفت که هیچ آدمی ذاتأ قاتل و شرور نیست، شرایط روی آدم ها تأثیر می گذارد و انتخابهای ما تعیین می کند چگونه آدمی باشیم.







گروه سوم: افرادی که ایراد گیرند، نق می زنند و انتقاد می کنند.



این دسته در واقع شاخه ای از ظالم ها هستند. تکیه کلام این افراد این است: باز هم که...اه...آخ...

در اینجا باید کمی راجع به فلسفه انتقاد حرف بزنیم :

*انتقاد را برای چه انجام می دهیم؟برای اصلاح.

*اصلاح را برای چه انجام می دهیم؟برای زیبایی و رسیدن به زیبایی.



انتقاد »»»» اصلاح »»»» زیبایی.



پس هر انتقادی که باعث اصلاح نشود و زیبایی به وجود نیاورد، انتقاد نیست بلکه نق زدن است.



تمرین : مراقب

ه می کنیم انتقاد هایی را که طبق این فرمول عمل نمی کنند، انجام نمی دهیم، چون در واقع نق زدن هستند.



نکته : فراموش نمی کنیم که:ما نوادگان آدمیم اما فرزندان نوحیم!

ما باقی مانده کسانی هستیم که در کشتی نوح بودند.حضرت نوح در 500 سال اول زندگی ،فقط دو پسرش را هدایت کرد! اما هر روز صبح زیلویش را بر می داشت، می انداخت روی دوشش، و می رفت تا مردم را هدایت کند. و مردم با دیدن او داد می زدند: نوح دیوانه آمد. در حالی که نوح(ع) حرف حق را می زد. ما فرزندان همان مردمیم. هنوز که هنوزه، مردم دنیا در قبول حرف حق مشکل دارند و دوست دارند لجبازی کنند. پس محق بودن حرفی، مکفی نیست برای پذیرش آن. و ما در مسایل عادی زندگیمان که می خواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم نباید خودمان را حضرت نوح بدانیم ( چون ما با او تفاوت داریم ) و به بهانه ی بر حق بودن حرفمان آنقدر آن را تکرار کنیم که به صورت نق زدن در بیاید!

ما همیشه چون فکر می کنیم داریم حرف حق را می زنیم به خودمان اجازه می دهیم آنقدر آن را تکرار کنیم تا طرفمان مجبور به انجام حرف ما بشود. در این گونه موارد باید بدانیم که حرف را فقط باید یک بار زد.دو بارش اضافی است. چون طرف را سر لج می اندازد که کارش را بیشتر تکرار کند..پس هر جا که حق با ما بود، بیشتر از یکبار اجازه گفتن نداریم.تازه باید انتقاد باشد نه نق زدن. ( در حالی که ما در تکرار همان حرف حقمان به گونه ای عمل می کنیم که از حالت انتقاد به حالت نق زدن تغییر می کند. )





گروه چهارم:افرادی که منزویند، قهر می کنند و با قهر کردن انرژی می گیرند.



در واقع این دسته قهر می کنند تا دنبالشان بروید، پس در آگاهی برتر نه قهر کنید، نه بیش از اندازه دنبال کسی بروید که قهر کرده است. خدا گفته از روح خودم در همه دمیدم. یعنی همه روح خدا هستند، پس همه قابل احترامند ، اما تا جایی که حرمت به خویشتن ما از بین نرود.پس یادمان باشد جزو دسته ای که قهر می کنند نباشیم.



تمرین: پس از امروز مراقبه می کنیم جزو گروه ظالمان، مظلومان، ایرادگیران و انتقادگران بی مورد و قهر کنندگان و منزویان نباشیم و جزو گروه پنجم قرار بگیریم.







گروه پنجم: گروهی هستند که به خدا توکل می کنند و از او انرژی می گیرند.



اگر انرژی بدزدیم و مستقیمأ از خدا انرژی دریافت نکنیم، سطح بصیرت و آگاهی و انرژی مان، رو به بصیرت و آگاهی پست حرکت می کند(و گاستش پائین میاید.)

انسانی که هر چه می خواهد، از اوست، انسانی که احساس امنیت می کند و هیچ تهدید عاطفی را برای زندگی خود حس نمی کند، چون به خدا توکل دارد، انسانی است جزو گروه پنجم.



مهم: چه طور وارد گروه پنجم بشویم ؟ همین که جزو گروه 1 تا 4 نباشید، کار تمام است. یعنی کافی است سعی کنیم جزو گروه 1،2،3،4 نباشیم، آنگاه اتوماتیک وار وارد گروه پنجم می شویم چون گروه ششمی وجود ندارد!



نکته مهم : اگر به هر نوعی جزو چهار دسته ی اول هستیم ، بهتر است برای خودمان توجیه نکنیم که حق با ماست که این گونه باشیم. این توجیهات وسوسه هایی هستند که نباید به آن گوش داد. در این جا داستان جالبی را برایتان ذکر می کنم که خوبه همه ی ما به آن فکر کنیم.



داستانی از شیطان:

می گویند مردی به شیطان گفت تو چطور بنده های خدا را گول می زنی و دنبال خودت می کشانی؟ این ریسمان ها که دستت است برای چیست؟ شیطان گفت: با این ریسمان ها آن ها را دنبال خودم می کشانم. بیا ببین. مرد دنبال شیطان راه افتاد تا ببیند. شیطان به مادری رسید که داشت نماز می خواند. شیطان بچه زن را در حوض آب انداخت اما مادر توجهی نکرد و نمازش را قطع نکرد. مادر بعد از اتمام نماز به سراغ بچه رفت و بچه هم سالم از آب در آمد. شیطان گفت این که با این ریسمان دنبال من نیامد. شیطان رفت و آدم های مختلفی را به مرد نشان داد و سعی کرد آنها را گول بزنداما نتوانست آنها را گول بزند. مرد گفت اینها که با این ریسمان های تو به دام نیفتادند، بقیه رو چجوری گول می زنی و دنبال خودت می کشانی؟ شیطان گفت: این ها با این ریسمان ها دنبال من نیامدند، اما بعضی ها مثل تو، خودشان دنبال من می آیند!



پس بدترین نوع نفوذ شیطان، ماند و امواج منفی خودمان است. یعنی شیطان از در درونی خودمان وارد می شود، و احساس می کنیم کسی دارد از درونمان حرف می زند، و باورش می کنیم. پس مراقب باشیم جایی که شیطان به اسم خودمان و از درون خودمان به ما توجه می کند، به او گوش ندهیم.



و فراموش نکنیم اگر کسی این قوانین را انجام ندهد، گاستش پائین می آید. یعنی فقط با مدیتیشن نیست که ما انرژی می گیریم. با انجام دادن این مراقبه ها، گاست بالا می رود و با انجام ندادن آنها و تولید ماند، گاست پائین می آید. ( به همین دلیل باید قبل از شروع درسهای مدیتیشن این دروس را می دانستید. )





نکته مهم: لازمه که در اینجا درباره ی عقل و وجود آن در آگاهی برتر هم نکته ای را ذ

کر کنم.ما می گوئیم فلانی عقل نداره،چون دو میلیون تومان اختلاس کرده. این اشتباهه. اتفاقأ خیلی هم عقل داره که تونسته این کار رو بکنه!

عقل یعنی قدرت محاسبه. در واقع این آدم عقل دارد اما از آن در آگاهی پست استفاده کرده است. اما کسی که با قدرت عقل، در راه خوب استفاده می کند، از عقل در آگاهی برتر استفاده کرده است. خدا قدرت عقل یعنی محاسبه گری را به ما داده تا از آن استفاده کرده و رشد کنیم و به آگاهی برتر برسیم نه اینکه با آن، اشتباهاتمان را توجیه کنیم.



سوال _ استفاده از عقل برای توجیه یعنی چه؟

جواب _ مثلأ به یک نفر می گیم: چرا فلانی رو زدی؟ می گه چون اون اول زد! یا می گیم چرا فحش دادی؟ می گه چون اون اول فحش داد! فراموش نکنید در این حالت شما بدترید! چون می دونستید فحش بده اما بعد از اینکه اون فحش داد، شما هم دادید!

مثلأ بچه ای فحش می ده می گه: خر. ما هم می گیم:خر خودتی! در حالی که اون نمی دونه، اما ما می دونیم که نباید اینو بگیم. این جور وقتها از عقل برای توجیه استفاده می کنیم و مثلأ به مادر بچه می گیم بچه ات بی ادبه! فحش می ده! در حالی که ما بدتریم که جوابش رو دادیم. پس عقل را برای رشد استفاده کنیم نه برای توجیه اشتباهاتمان و الا وارد آگاهی پست می شویم.

دکتر چمران می گه: خدایا ما را ببخش از گناهانی که در طی روز انجام می دهیم و با هزار قدرت عقل آن را توجیه می کنیم.



بعضی دوستان می گویند اینها که حرفهای جدیدی نیستند. همه آن را می دانند! بله! اینها حرفهای کهنه ای هستند که همه می دانیم اماگاهی در عمل کردن به آن مانده ایم!

گاندی می گه: «من چیز تازه ای به مردم نگفتم که اینقدر این مردم متحیرند. من حرفهای کهنه را به شیوه ای جدید گفته ام.»در واقع کنفوسیون و بودا هم قبل از میلاد مسیح همین حرفها را زده اند.

این حرفها جدید نیست فقط ما آنها را به کار نبسته ایم، و برای همین برایمان جدید تصور می شود.

در 600 سال قبل از میلاد مسیح، کنفوسیوس می گوید:" حکما اگر می خواهند کشورشان رو کنترل کنن، باید از استانشون شروع کنن، اگر می خواهند استانشون رو کنترل کنن باید از شهرشون شروع کنن و اگر می خواهند شهرشون رو کنترل کنن باید از دربارشون شروع کنن، و اگر می خواهند دربارشون رو کنترل کنن، باید از خانواده شان شروع کنند و اگر می خواهند از خانواده شان شروع کنند، باید از خودشان شروع کنند و اگر می خواهند از خودشون شروع کنن، اول باید ذهنشون رو کنترل کنن!"



این همان چیزی است که دانشمندان ذهنی از روی آن مهندسی ذهن (N.L.P) را ساخته اند.پس این حرفها بوده، فقط به آن عمل نکرده ایم و به همین خاطر بنظرمان جدید می آید.

کنفوسیوس دانشمند بزرگی بود. مریدانش به او می گفتند ادعای پیغمبری کن. و اگر ادعای پیغمبری می کرد همه قبول می کردند، اما کنفوسیوس در جواب آنها که می گفتند ادعای پیغمبری کن تا مردم حرفت را راحت تر و بهتر قبول کنند، پاسخ داد:" من حرف الهی ای نزده ام، من حرف انسانی زده ام."

یعنی اندیشیده بود و فهمیده بود انسان باید از ذهنش شروع کند و معتقد بود این یک حرف انسانی است نه حرف الهی. کافی است انسان به آن بیندیشد تا به آن برسد.

امیدوارم خداوند همه ی ما را یاری کند تا به این حرفهای کهنه ، با اندیشه ای تازه و جدید نگاه کنیم.



خدایا! یاریمان کن تا با اندیشه ای تازه و جدید، توکل کردن به تو را بیاموزیم. آمین!

تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
درس هفتاد و هشتم
سلام و هزار سلام. در این درس می خواهیم دروس مربوط به چاکرا را به امید خداوند آغاز کنیم تا در ادامه ی آن به مدیتیشن برسیم.

دوستان عزیز، مبحث چاکراها مبحث بسیار زیاد و گسترده ای است. اگر در اینترنت بگردید به وبلاگهای زیادی می رسید که با توضیحات بسیار و عکس درباره ی چاکراها توضیح داده اند. در هر کتابفروشی ای هم می توان کتابهای زیادی در این باره پیدا کرد. هدف من از ذکر مبحث چاکراها فقط یک سری درسهای تئوری نیست که شما می توانید در صورت تمایل به راحتی خودتان آن را بیابید. بنابراین من در این وبلاگ فقط به اختصار درباره ی مباحث تئوری چاکراها صحبت می کنم. فقط در حدی که مورد نیاز است تا شما با آشنایی با چاکراها بتوانید به سراغ مدیتیشن بروید. خواهشمندم سوالاتی را که راجع به مباحث تئوریک این مبحث دارید ، با مطالعه و جستجوی شخصی پیگیری کنید و جوابش را بیابید چون تاکید می کنم که مایل نیستم فقط ذهن شما را از یک سری مباحث سنگین تئوری پر کنم و در ضمن قطعا" در کتابها بسیار کامل تر از پاسخ من جواب دریافت خواهید کرد.چون ممکن است آگاهی من هم در حد پاسخ گویی به تمام سوالات شما نباشد. سعی نکنید این مطالب را حفظ کنید. حفظ کردن آن مورد نیاز ما نیست.

اگر در ابتدا با نقاط مبهم زیاد و سوالات بسیار روبرو شدید، گیج و دلسرد نشوید فقط کمی صبر کنید تا به تمرینات عملی مربوط به چاکراها برسیم آن وقت می بینید که شما هم مثل کسانی که تمام مطالب مربوط به چاکراها را از حفظ هستند، می توانید تمرینات عملی مورد نیازتان را به آسانی انجام بدهید.از همراهی امیدوارانه تان سپاسگزارم و اما درس امروز :

اول از همه می خواهیم بفهمیم این کلمه ی عجیب یعنی " چاکرا " چه معنایی می دهد؟!

چاکرا در زبان سانسکریت یعنی چرخ در حال گردش(مثل گرداب). یعنی جایی که انرژی آن جا گردش می کند. ما هفت چاکرا داریم، یعنی هفت منبع اصلی انرژی. چاکرای یک، چاکرای دو، چاکرای سه، چاکرای چهار، چاکرای پنج ، چاکرای شش، و چاکرای هفت.



حتما" شما کلمه ی " انرژی درمانی " را شنیده اید. انرژی درمانی یعنی " درست کردن ایرادات هفت چاکرای اصلی یک انسان "از راههای مختلف، که باعث سلامت او می شود.شاید شما هم جزو اون دسته از آدمها باشید که به محض شنیدن کلمه ی " انرژی درمانی " می گویند " من که اینها را قبول ندارم! "

پس خواهش می کنم اگر جزو این دسته هستید ، بدونید که 73 تا از کشورهای دنیا انرژی درمانی را در کشورشان به رسمیت شناخته اند! و به صورت رسمی مراکز مخصوص این کار را دارند. اگر گاهی کسانی پیدا می شوند که با استفاده از این نام کلاهبرداری می کنند، این دلیل بر نبودن انرژی و انرژی درمانی نیست.

خوب بر می گردیم سر ادامه ی درسمون.

مهمترین چاکرا در بدن هر انسان چاکرای هفت اوست.چاکرای هفت را چاکرای تاج می گویند چون بالای سر است. چاکرای 7 همان قسمت ملاج و همان جائی است که مسح می کشیم(مسح نماز درست روی چاکرای 7 است). (اگر دقت کنیم می بینیم که مغز همه جانداران بالاست ، در نزدیکی چاکرای هفت ،نه پائین.)

به این دلیل چاکرای هفت مهم ترین چاکراست که می تواند فعالیت چاکراهای بعدی را متناسب کرده و انرژی آنها را متناسب کند.



* چاکرای 1 : به طور خودکار و طبیعی از مرکز و هسته زمین، انرژی می گیرد.

* چاکرای 7 : به طور خودکار و طبیعی از کائنات انرژی می گیرد.

مهم: چاکرای 1 و 7 با هیچ کدام از عضو های ما در ارتباط نیست. چاکرای 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 با اعضای ما در ارتباطند.



حالا قبل از توضیح بیشتر در این باره می خوام چند تا نکته را برایتان بگویم که فکر می کنم دانستنش برای شما جالب باشه.

نکته _ بچه ای که به دنیا می آید، یکی از دلایل اینکه به پشتش می زنند اینست که چاکرای 1 باز شود و کار بکند. اگر چاکرای 1 بچه، هنگام تولد باز نشود، بچه مرده به دنیا می آید.

نکته _ زمانی مرگ حادث می شود که چاکرای 1، ارتباطش با زمین قطع می شود. اما چاکرای 7، حتی بعد از مرگ، ارتباطش با کیهان باقی می ماند. به همین دلیل دانشمندان ذهنی می گویند چون قطع شدن و بسته شدن چاکرای 1 مساوی است با مرگ، بنابراین وقتی چاکرای 1 بسته می شود، چاکرای عزرائیل باز می شود، یعنی آدم مرگ را می بیند !

نکته _ شاید شنیده باشید که گاهی پیش آمده که یک نفر همه ی علایم حیاتیش از کار می افتد و به اصطلاح می میره اما بعد از چند دقیقه یکدفعه زنده می شه. شاید از خودتان پرسیده باشید واقعا" امکان داره این اتفاق بیفته و چه چیزی باعث اون می شه؟

جواب : وقتی چاکراهای 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ( به جز 1 و 7) از کار می افتند، دستگاههای بدن از کار می افتند و ما می بینیم که طرف مرده، اما گاهی هنوز چاکرای 1 و 7 از کار نیفتاده اند و انرژی می گیرند. آنها انرژی را به طرف هم حرکت می دهند. وقتی ارتباط بین چاکرا (چاکرای 1 و7) فعال می شود ، بقیه چاکراها هم فعال می شوند (بخاطر ارتباط انرژی بین چاکرای 1 و

7) و وقتی ارتباط بین چاکراها برقرار می شود، مرده زنده می شود.

نکته _ گاهی یک آدم بیسواد را می بینیم که شعور بالائی داره و یا یک تحصیل کرده را می بینیم که شعور اجتماعی پایینی داره ، علت چیه ؟

جواب: چاکرای 4، چاکرای تعادل است. از چاکرای 4 به بالا (یعنی 5،6،7) آگاهی برتر را می رساند و از چاکرای 4 به پائین، چاکراهای پست هستند و آگاهی پست را می سازند.

دکتری که فاقد شعور اجتمائی است، چاکرای 5،6،7 او نسبت به چاکراهای 1،2،3 و 4 انرژی کمتری دارد. و بیسوادی که بسیار دارای شعور اجتمائی بالائی است، چاکراهای 5،6 و 7 او پر انرژی تر از چاکراهای 1،2،3،4 هستند.

نکته _ قبلا" هم گفته ام اما چون مهمه یک بار دیگه تاکید می کنم. اگر ما به این درسها می گوییم آگاهی برتر برای اینست که در آگاهی برتر، ما چاکراهای برتر را نسبت به چاکراهای پائین تر فعال تر می کنیم. یعنی چاکرای 4 ، 5 ، 6، 7 را فعال تر از 1،2،3 می کنیم. چون می خواهیم به کمال برسیم، پس چاکراهای بالاترمان باید بیشتر دارای انرژی بشود.

قبل از اینکه درباره ی اینکه هر چاکرا دقیقا" در کجای بدن ماست با هم صحبت کنیم ، خوبه که درباره ی آگاهی مربوط به چاکراها هم کمی براتون بگم.



آگاهی چاکراها:

آگاهی در چاکرا یعنی پیشرفت، همراه با ارتقاء سطح همان آگاهی، در انسان که این عمل، توسط باز شدن هر چاکرا انجام می پذیرد.

هر چاکرا آگاهی مخصوص به خود را دارد. با باز شدن چاکرا، سطح آگاهی بالا می رود و با بسته شدن آن، سطح آگاهی پائین می آید.



چاکرای 1: دارای آگاهی زمینی، آگاهی معصومیت و مادی می باشد.

(چاکرای 1 مربوط به مادیات هم هست، مادیات چیز خوبی است. یادتان باشد دو پایتان روی زمین است و از زمین انرژی می گیرید.)مادیات یعنی وابسته شدن به زندگی زمین و مادی.

بچه در ابتدای تولد، معصوم می باشد به همین دلیل به چاکرای 1، آگاهی معصومیت هم می گویند

این چاکرا به محض تولد باز می شود.



چاکرای 2: آگاهی خلاقیت یا رویا.

دومین چاکرائی است که در بچه باز می شود و بچه را به فکر کردن، رویا سازی و ساخت و ساز افکار وارد می کند و بچه با تخیلات خود آشنا می شود.

این چاکرا بین 1 تا دو سالگی باز می شود. (این که بچه ها دوست خیالی دارند یا مناظر خیالی می بینند، یا به نقاط خیالی می روند، مربوط به این چاکراست.)



چاکرای 3: آگاهی قدرت.

باز شدن این چاکرا در انسان، احساس قدرت، و شناسایی خویشتن می دهد.

از 3 سالگی به بعد تا 5 سالگی این چاکرا باز می شود. وقتی بچه می گه: خودم می خوام غذا بخورم، خودم می خوام بند کفشمو ببندم و ... یعنی چاکرای 3باز شده است.



چاکرای 4: آگاهی عشق یا بیداری.

عشق، احساسات و عواطف و بیداری احساسات در چاکرای 4 بین 13 تا 16 سالگی باز می شود. فعال ترین زمان باز شدنش در 16 سالگی است و گاهی هم تا 18 سالگی.

این زمان همان وقتی است که بچه ها خیلی عاشق پیشه می شوند.

وقتی کسی مشکل عاطفی پیدا می کنه، یعنی عواطف و احساساتش دچار مشکل شده ، در واقع در چاکرای چهارش که در میان قفسه ی سینه است ، مشکلی به وجود اومده! پس به همین دلیل می گیم ، دلم شکست! و به همین دلیله که خیلی ها وقتی مشکل عاطفی پیدا می کنند می گن قلبم درد گرفته!

نکته ی مهم _ یادمان باشد که چاکراها از بدو تولد ، وجود دارند، در این زمان ها آگاهی شان فعال می شود. یعنی چاکراها از همان بدو تولد هستند اما به تدریج فعال می شوند.



چاکرای 5: آگاهی ارتباط با دیگران.( شخصی غیر از خود.)

این چاکرا مربوط به ارتباط جمعی است که با فعال شدن چاکرا، ارتباط اجتماعی شما قویتر می شود.

(یکی از چاکرا های مثبت در تله پاتی این چاکراست.)



چاکرای 6: آگاهی جهانی.

یعنی گیرندگی و فرستندگی _ حس ششم هم بیشتر مربوط به این چاکراست. این چاکرا چشم سوم هم نامیده می شود.

به محض اینکه چاکرای شش فعال می شود، انسان در می یابد که تنها نیست و با جهان های دیگر هم می تواند ارتباط برقرار کند.



چاکرای 7: آگاهی کیهانی.

پی بردن به ارتباط خود با جهان ماوراء و اتصال با کل کائنات، مربوط به این چاکراست. به چاکرای 7، نیلوفر هزار پر همه می گویند.



این مبحث ادامه داره اما برای سنگین نشدن درس ، انشاالله در درس آینده به بقیه ی مطالب می پردازیم. لطفا" برای دانستن بیشتر، کمی صبر کنید. قبل ار پایان درس می خوام یک مراقبه ی روزانه بهتون بدم که اگه انجامش بدین ایام خوبی را تجربه می کنید.



تمرین روزانه : هر روز صبح برید جلوی آینه و به خودتان لبخند بزنید و بگید : برای حفظ حرمت به خویشتن خودم :

1 _ فقط امروز شاد هستم.

2 _ فقط امروز صادق هستم.

3 _ فقط امروز آرام هستم.

4 _ فقط امروز عاشقانه همه ی موجودات را می پذیرم.

البته نکته ی مهم این تمرین اینه که هر روز اون رو انجام بدید! حتی می تونید این شرطها را روی آینه

تان بنویسید.



خداوندا ! کمکمان کن تا با اتصال به تو، شفا بیابیم! آمین!
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز