۵ ماه ازدواج کردیم هر دو ۳۰ سالمونه شوهرم اصرار داره که بچه دار بشیم ولی من قبول نمیکنم البته دلم خیلی میخوادا بخاطر این قضایا میترسم چون تو تاپیک قبلی گفتم خانواده ای هر دومون مشکل پیدا کردن منم خونه مادرشوهرم میشینم مامانمینا هم ۳ ماه نمیان بخاطر اون قضیه شوهرمم خونه مامانمینا نمیاد خودم تنها میرم البته اینو بگم منو شوهرم باهم خوبیم مشکلی نداریم باهم . چیکار کنم ؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
تاپیک قبلیت رو خوندم وبرام جالبه که ۳۰ سال سنته و حاضری اینقدر زور بشنوی! اینقدر بی منطق دعوا میکنن و شوهرت پشتشونه!!! و خیلی بی دلیل خوانوادت رو طرد کردی و شوهرت هم اونا رو طرد کرده! تو کجای این زندگی هستی وقتی مادرشوهر، پدرشوهر و شوهرت برای زندگی شخصی تو شوهوت تصمیم میگیرن؟؟؟؟ تو هر خونه ای اختلاف هست ولی به نظرم اختلافات شما منطقی نیست و حسادت یکی دیگه داره زندگی تو رو خراب میکنه!!! من بودم اول خونه زندگیم رو جدا میکردم، بعد میدیدم آیا بازم شوهرم پشت خانواده اش رو میگیره!!!! والاا شما یه بچه بیار دیگه مگه زندگیت دست خودته؟؟؟!!!! باید بسوزی و بسازی!!! بچه بیاری مادرشوهرت راه میره میگه خونه مادرت بیشتر میبریش یا اینکه بچه رو میگیره ول نمیکنه!!! با این شرایط بچه بیاری اول مشکلاتته!!!!! ضمنا سرد هم نمیشه شوهرت به موقعش بچه میارین دیگه!!! عزیزم داری وا میدی که فکز کنن بی کس و تنهایی از سر و کوله ات بالا برن!!!
تاپیک قبلیت رو خوندم وبرام جالبه که ۳۰ سال سنته و حاضری اینقدر زور بشنوی! اینقدر بی منطق دعوا میکنن ...
عزیزم شوهرم پشتشون نیست فقط تو دعوای بین خانواده ها مامانم تو عصبانیت گفت اگه من میدونستم اینجوری دخترمو نمیدادم خدایی شوهرم خوبه مامانم گفت منظورم خانواده اش بود ولی شوهرم ناراحت شده و بخاطر اینه که نمیاد باهام خونه مامانم